مقایسه و بررسی مفهوم اراده در شوپنهاور کتاب) جهان همچون اراده و تصور (و اراده قدرت در نیچه کتاب) اراده قدرت(
نام نخستين پديدآور
/صادق اعظمی
وضعیت نشر و پخش و غیره
نام ناشر، پخش کننده و غيره
: ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
تاریخ نشرو بخش و غیره
، ۱۳۹۶
نام توليد کننده
، افشاری
یادداشتهای مربوط به نشر، بخش و غیره
متن يادداشت
چاپی
یادداشتهای مربوط به پایان نامه ها
جزئيات پايان نامه و نوع درجه آن
کارشناسی ارشد
نظم درجات
فلسفه
زمان اعطا مدرک
۱۳۹۶/۱۰/۳۰
کسي که مدرک را اعطا کرده
تبریز
یادداشتهای مربوط به خلاصه یا چکیده
متن يادداشت
اراده، به عنوان یکی از قوای ذهن آدمی، نقشی اساسی در تاریخ فلسفه داشته است .با این حال، همواره مغلوب سیطرهصی عقل بوده است .این دوره را میصتوان از یونان باستان، تا دوران آرتور شوپنهاور در نظر گرفت .اما شوپنهاور اولین فیلسوفی است، که اراده را قوهصای اصیل و مستقل در نظر میصگیرد استقلالی که شناخت و قوهصی عقل را در ذیل خویش قرار میصدهد .شوپنهاور، دریک نیمه از فلسفهصیص خویش در زمین کانت است و در نیمهصی دیگر با حل معضل شئ فیصنفسه از او عبور میصکند .شوپنهاور، ماهیت نمایشی و پدیداری کل هستی از جمله ابدان ما را مادهصی در حرکت و ماهیت درونی آنها را اراده میصداند .جنبهصی درونی من، یعنی فعالیت اراده میصتواند ما را به فهم ماهیت درونی هستی رهنمون کند یعنی اراده معطوف به حیات که تمام هستی نمودار و پدیدار او است .در واقع اراده نزد شوپنهاور غیرقابل شناخت عقلی، ناخودآگاه و بیصهدف است زیرا خارج از مقولات شناختی ما قرار دارد، و تمام دستگاه شناخت ما دالانی برای نمود اراده است .در نتیجه، اراده امری مسلط است که موجب جبری رنج آلود، و همزمان مقدمهصی هر فلسفهصی راستین است چرا که تمام هستی فرو میصریزد، تا فقط انگیزه و خواستندگی هیولای اراده، بر ما مکشوف گردد .و این اوج ناامیدی است .اما اینکه در این جبر لخت و زننده، ارزش وجودی ما چیست نیچه، به ما پاسخ خواهد داد .ارادهصی قدرت نیچه، خواستی است در بنیاد عینی هستی، خواستی فزاینده به قدرت که در تمام هستی جاری است .تطور تمام هستی از جمله تطور انسان، بر اساس همین خواست بوده است .بالاترین شکل این خواست در انسان، هماهنگی انسان با ذات این نیرو، و زندگی خلاقانه و صیرورت انسان در خواست قدرت است یعنی همسو با ابرانسان بودن، و اوج این خواست، ارزشصگذاریصهای راستینیصکه به خود زندگی گره خوردهصاند .به واقع نزد نیچه، گویی خواست شوپنهاوری، در عینیت زندگی یعنی زمین و تن ما است، و برتری آن در خودآگاهی قدرت نهفته است .خودآگاهی قدرت، صیرورت بیصپایان ما در صآریصگویی در هر بستر حقیقی زندگی است، که در کلیت فرهنگ میصتواند بالاترین ارزش یعنی ارزش راستین زندگی را برای ما به ارمغان بیاورد .نیچه این خواست را میصستاید، ستایشی به مثابه نیرومند ساختن و معنوی و هنری ساختن صآن .بنابراین، شوپنهاور عظیمصترین تاثیر فلسفی را بر نیچه گذاشت، و این تاثیر خود را به نحوی نشان داد که، نیچه تقدم ارادهصی شوپنهاور را به عنوان نقطهصی محوری حفظ کرد، ولی نگاه این دو به مفهوم اراده متفاوت میصباشد، هم نیچه هم شوپنهاور امر نهایی در جهان را نیرو میصدانند .در مورد انتخاب نام اراده با هم موافق بوده، اما مسئله مورد نظر نیچه جهان پدیدارها است در حالی که مسئله شوپنهاور بیشتر معطوف به جهان ناپدیدار) اراده معطوف به حیات (میصباشد، علیصرغم این تأثیرات فلسفهصی نیچه علیه فلسفهصی شوپنهاور به وجود آمده است .البته، هرچند نیچه همانند شوپنهاور نتوانست فلسفهصای دستگاهمند بسازد زیرا وی فیلسوفی ضد نظام است .هدف از نگارش این پژوهش، تحقیق و تطبیق مسألهصی اراده، از منظر این دو فیلسوف است
متن يادداشت
Will as one of the powers of the human mind has played a fundamental role in the history of philosophy. However, it has always been overcome by the dominance of reason. This course can be considered from ancient Greece, until the time of Arthur Schopenhauer. But Schopenhauer is the first philosopher to consider the power of will as a genuine, autonomous, viz. an autonomous entity that puts knowledge and reason behind itself. Schopenhauer, in one part of his philosophy on the Kant's playground, and in the other half passes through him by solving the object's dilemma (neomen). Schopenhauer considers the nature of the phenomenon of the whole being, including our bodies, as the matter of motion and the inner nature of the will. My inner aspect, the activeness of will, can lead us to understand the inner nature of our being; That is, the will to the life that you are all is the appearance and its phenomenon. In fact, the will that Schopenhauer asserts is unknowable unconscious, and purposeless; because it is outside of our cognitive categories, and our entire recognition system is the hallmark of the will. Consequently, the will is something dominant, which is to cause painful aggression, and at the same time, the introduction of every true philosophy; for the whole being collapses, only the motive and desire of the monster of will, will be revealed to us. And this is the climax of frustration. But what is our existential value in this bare determinism, Nietzsche will answer us. The Nietzsche's will to power is a desire in the objective foundation of existence, an ever-increasing desire for power that is present in all things. The whole evolution, including human evolution, has been based on this desire. The highest form of this desire in humans is the harmony of man with the essence of this power, and the creative life and human appetite for the will of power, that is, in harmony with bermensch, and the peak of this demand, the true values that are tied to life itself. Actually to Nietzsche, as if Schopenhauer wanted in the objectivity of life, that is, our land and our body, and its superiority lie in the self-consciousness of power. The self-consciousness of power is our endless invisible existence in "Affirmation" in any real context of life, which in the whole of culture can bring us the highest value, the true value of life. Nietzsche praises this demand to make it spiritually and artistically strong. So, Schopenhauer put the greatest philosophical influence on Nietzsche, and this effect showed in some way that Nietzsche maintained the primacy of Schopenhauer's will as a pivot point, but these two meanings are different in terms of the will, both Nietzsche and Schopenhauer regard the force: the ultimate cause in the world. Both were concerned same about the name of will, while the Nietzsche's matter is the phenomenon of the world; while Schopenhauer's focus is more on the world of Neomen (will to life as vital), in spite of these effects, Nietzsche's philosophy is against Schopenhauer. Although Nietzsche could not make a systematic philosophy, as Schopenhauer do, for he is an anti-system philosopher. The purpose of writing this research is to investigate and compare the issue of will, from the perspective of these two philosophers
نام شخص به منزله سر شناسه - (مسئولیت معنوی درجه اول )