با آنصکه فلاسفه همواره طالب یقین بودهصاند، غالبا در راه حصول یقین با شکاکیت برخورد کرده-اند، تا جاییصکه بسیاری از پیشرفتصهای قلمرو معرفتصشناسی مرهون چالشصهایی است که شکاکان عرضه داشتهصاند .از میان فیلسوفان دورة جدید، نام دو تن به صگونهصای ناگسستنی با شکاکیت گره خورده است :رنه دکارت فرانسوی و دیوید هیوم انگلیسی .دکارت گرچه فلسفه خود را با شک آغاز میصکند اما مسالهصی کلی و موضوع اصلی در اندیشهصی او بازسازی نظام معرفتی به شیوهصای است کاملا یقینی، درست برخلاف آنصچه در دورانص قبل شاهد آن هستیم .در مقابل، هیوم، که به صنوعی از وارثان و یا دستصکم، از متأثران مکتب دکارت به شمار میصآید، فلسفهصی خود را جهت ارائهصی روشی برای علم آغاز میصکند .هدف هیوم تحقیق در باب کیفیت فهم انسانی بود .بدین دلیل، وی ادراکات انسانی را به انطباعات و تصورات تقسیم کرد .بر این -اساس، به این حکم کلی رسید که اگر آدمی از چیزی انطباعی نداشته باشد، بالطبع هیچ تصوری هم از آن چیز نخواهد داشت .در این مرحله، وی به بررسی اعتقادات خود میصپردازد، اما به این نتیجه میصرسد که برخی از اعتقاداتش چون به تجربهصی حسی در نمیصآیند، او نمیصتواند هیچ انطباعی و در نهایت، هیچ تصوری از آنصها داشته باشد .بنابراین، حکم به وجود این امور قابلصمناقشه است .بر این صاساس، قول مشهور اینص است که دکارت از شکی دستوری پیروی کرده تا از مجرای آن به یقین دست یابد و از سوی دیگر، هیوم فیصالواقع و از نهاد خویش شکاک است .در این پایانصنامه میصکوشیم تا با بیان پیشینهصای از شکاکیت، شک دکارت و هیوم را تشریح کرده و با مقایسهصی ماهیت شک در این دو فیلسوف، راستی این قول را بیازماییم
متن يادداشت
Though, philosophers have always wanted certainty, they often osculate to skepticism in reaching certainly, so that many of develops in the realm of epistemology is indebted challenges that skeptics have been supplied. Among the philosophers of new era, the names of two men are in inextricably with skepticism, one of them is French Rene Descartes and another one is English David Hume. Although Descartes begins his philosophy with doubt, but overall problem and main object in his thought is cognition system reconstruction in the manner that is completely certitude. In contrast, Hume, who is typically one of the Descartes heirs, or at least one of his influenced people and he begin his philosophy to provide a new method of science. Hume objective was a research about quality of human comprehension. For this reason, he divided human perception to impressions and imaginations. And accordingly, he attains this overall verdict that if human doesnt have impression about a thing, of course, will not have any imagination of that thing.At this point, he tries to review his beliefs, but he concludes that because some of these beliefs do not come in intuitive experience, he could not have any impression and finally any imagination about them. So, the existence of these matters verdicts is disputable. Accordingly, the famous passage is that Hume is skeptical from his constitution. we try to examine the truth of famous passage by reviewing Hume doubt nature
نام شخص به منزله سر شناسه - (مسئولیت معنوی درجه اول )