هدف از نگارش این رساله، بررسی ارتباط علم و دین در حوزة زیست شناسی جدید از نگاه فلسفة دین و به ویژه نظرات پرفسور پلانتینگا و باربور می باشد. این مسأله از جمله مسائل کلامی جدید است که بعد از قرون وسطی با پیدایش علم جدید در غرب بوجود آمده و در دامان الهیات مسیحی توسعه یافته است. چهار نظریه در زمینة ارتباط علم و دین مطرح است تعارض، استقلال گفتگو و یکپارچگی، در قرن نوزدهم با ظهور نظریه تکامل و داروینیسم نظریة تعارض به اوج شکوفایی خود رسید به طوری که قرن نوزدهم، قرن صجنگ میان علم و دین نامیده شد. اما کم کم دانشمندان و متکلمان به نظریة استقلال علم و دین روی آوردند، و در آستانة قرن بیست و یکم شاهد رویکرد نوین به دین و معنویات هستیم. امروزه علوم زیستی پرسشهای بنیادینی راجع به ماهیت زندگی، ذهن و نگرش ما نسبت به انسان، پیش کشیده است. بنابراین بررسی ملزومات الهیاتی نظریه های جدید زیست شناسی دارای اهمیت اساسی می باشد. در دو فصل اول بعد ازطرح مساله، چیستی علم و چیستی دین از نگاه فلسفه علم و فلسفه دین و سپس سیر تاریخی رابطة علم و دین، در مغرب زمین مورد بررسی قرار می گیرد. در فصل دوم با توضیح مفصل دیدگاههای کلی در باب رابطة علم و دین در دنیای معاصر تصویر روشنی از این بحث ارائه می گردد. در فصل سوم نظرات پلانتینگا و در فصل چهارم نظرات باربور را مطرح می کنیم.پلانتینگا صعلم آگوستینی و باربور صالهیات طبیعت را پیشنهاد می کنند. پلانتینگا تکامل را قبول ندارد اما معتقد است نظریه تکامل الحادی نیست. به نظر او هر چند طبیعت گرایی مستلزم تکامل است اما پذیرش تکامل و طبیعت گرایی خود متناقض بوده و غیر عقلانی است. باربور از کاربرد مقولات فلسفی در الهیات دفاع کرده و فلسفه پویش را برای بیان پیام دیانت پیشنهاد می کند. اوتکامل را پذیرفته و طبیعت را همچون یک روند پویا ارزیابی می کند. در این رساله به نظرات باربور در بارة بنیاد فیزیکی حیات و ذهن نیز خواهیم پرداخت. خلاصه، جمع بندی و نتیجه گیری در فصل پنجم آمده است. بعد از مقایسة اراء پلانتینگا و باربور، می گوییم که هر دو معتقدندنظریه تکامل الحادی نیست و سپس به نظرات متکلمان مسلمان دربارة تکامل اشاره می کنیم.