بررسی نقادانه «هرمنوتیک ادبی» با توجه به نظریات برخی فیلسوفان
نام نخستين پديدآور
صفیئی کامبیز
یادداشتهای مربوط به خلاصه یا چکیده
متن يادداشت
هرمنوتیک رشته ای نوظهور در حوزه تفکر مغرب زمین است وپیشینه آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری باز می گردد . این شاخه در دهه های اخیر رونق یافته است و در کنار معرفت شناسی، فلسفه تحلیلی و زیبایی شناسی، شأن فلسفی ویژه ای احراز کرده است؛ به گونه ای که می توان ادعا کرد از دهه هفتم قرن بیستم، هرمنوتیک به وجهه غالب تفکر فلسفی معاصر غربی تبدیل گشته و بر دیگر گرایش های نظری تفوق یافته است. تقریبا در نیمه دوم قرن بیستم، برخی از متفکرین و نظریه پردازان حوزه ادبیات، تحت تاثیر دستاوردهای پربار هرمنوتیک فلسفی، ضرورت تکوین «هرمنوتیک ادبی» و یا «رویکرد هرمنوتیکی به متون ادبی» را ارائه کرده و با نگرش ها، و راه کارهای مختلفی پا به عرصه این مقوله نهادند. برخی از آنها مانند روبرت یاوس و امبرتو اکو، خود از بنیان گذاران دبستان ادبی به حساب می آیند، که با تلاششان سعی دارند تا گستره نقد ادبی را به کمک پرسش های جامع هرمنوتیکی وسعت داده تا از این طریق، آنها اعتبار نظریه ها و اندیشه های خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند. در این مقاله نویسنده برآن است تا به بررسی منتخبی از مهم ترین رهیافت ها و نظریه های هرمنوتیک ادبی، مناسبات آن با سایرتئور های مشابه علوم انسانی، و برداشت های مختلف از وظائف و کارکردهای آن بپردازد و سوالاتی نیز در مورد توان آشتی پذیری هرمنوتیک با روش های تاویل متن و نظریه های نقد ادبی مطرح می کند.