متکلمان مسلمان در طول تاریخ بر محور مساله معرفت اختلاف نظرهایی داشتند.یکی از نزاعهای آنان بر این مدار بود که آیا معرفت به صورت کلی و یا در خصوص معارف بنیادین دینی نظیر معرفت خدا، معرفت اسما و صفات الهی، شناخت نبی و امام و... ضروری و غیر اختیاری است یا از سنخ معارف اکتسابی به شمار میآید ؟برخلاف آن چه برخی میپندارند، متکلمان امامیه در مدرسه کوفه درباه مساله علم و معرفت دارای دیدگاه ویژهای بوده و در این باب به نظریه پردازی میپرداختهاند.آنان بر اضطراری بودن معرفت و علم، دست کم در معارف بنیادین دینی اتفاق نظر داشته، بر این باورند که آدمی در دستیابی به معرفت اختیاری ندارند. اصطلاح ضروری و اضطراری در این دوران با واژه ضروری در منطق ارسطویی تفاوت داشت و مقصود آنان از ضروری بودن معرفت آنست که خداوند سرشت انسان را بر توحید و معرفت خود آفریده و معرفت خویش را در عوالم پیشین به آدمیان عطا کرده است.از این رو انسان ها در کسب و تحصیل معارف بنیادین دینی به ویژه شناخت خدا نقشی ندارند.البته بین متکلمان کوفه در این مساله، اختلاف نظرهای جزئی نیز وجود داشته است. دانشمندان اصحاب حدیث نیز در قرون نخستین اسلامی با نوع تبیینی که از آیات فطرت و میثاق داشتند، معتقد به اضطراری بودن معرفت خدا بودند.در میان معتزلیان اما در باب علم و معرفت دو گرایش وجود داشت. گرایش مشهور آنان تمامی معارف بنیادین دینی را اکتسابی دانسته و به لوازم این اندیشه نظیر وجوب نظر و اول الواجبات در معرفت ملتزم گشتند.اما برخی از بزرگان معتزله مانند ابوالهذیل و جاحظ مخالف با جریان اصلی معتزله و هم سو با اندیشه امامیه و اهل حدیث به ضروری بودن معرفت خدا اعتقاد داشتند.از این رو باید گفت اندیشه ضروری بودن معارف به ویژه معرفت خدا در قرون نخستین اسلامی، اندیشهای جدی در میان جریانهای اسلامی بوده است تا آن جا که باور مشهور معتزله را باوری مخالف با جریان فکری عمومی متفکران مسلمان در آن عصر بود.از سوی دیگر بیشتر متکلمان امامیه در مدرسه بغداد بر خلاف رای متکلمین عصر حضور معرفت خدا را از اساس امری اکتسابی میدانستند و براین باورند بودند که معرفت خدا تنها از طریق نظر و استدلال حاصل میشود.بغدادیان افزون بر اعتقاد به باور اکتسابی بودن معرفت الله، لوازم این اندیشه همچون وجوب معرفت خدا و وجوب نظر و استدلال را نیز پذیرفتند. علت تغییر رویکرد بغدادیان در مساله علم و معرفت به تغییر روش آنان در مطالعه آموزههای کلامی باز میگردد. روش ترکیبی عقلی- نقلی متکلمان کوفه آنان را بر این میداشت تا در مساله علم و معرفت نیز با پشتوانه قرار دادن آیات قرآن کریم و روایات ائمه اطهار(ع) به نظریه پردازی دست بزنند و باور اضطراری بودن معارف بنیادین دینی را مطرح نمایند چرا که آنان بر این باور بودند که عقل در پرتو نقل به واقعیاتی دست پیدا میکند که هر چند عقلی است اما بدون تعلیم نقل، قادر به دست یابی و درک آن نبود. از این رو آنان با استفاده از آیات و روایات متعددی اعتقاد داشتند که معرفت خداوند امری فطری است که در عوالم پیشین و به هنگام اخذ میثاق از انسانها به آنان عطا شده است.از سوی دیگر آنان تکلیف بندگان به معرفت خدا را امری نادرست می پنداشتند زیرا در وجود انسان هیچ ابزاری برای تحصیل معرفت خدا وجود ندارد. اما متکلمان شیعه در مدرسه بغداد با پی گرفتن مسیر عقلگرایی انحصاری معتزله و با تاویل آیات و روایات فراوانی که بر اضطراری بودن معارف بنیادین دینی دلالت داشتند، به باور اکتسابی بودن معرفت خدا گرویدند به طوری که میتوان گفت در باب معرفت خدا میان اندیشمندان امامیه در بغداد و معتزله هیچ تفاوتی وجود نداشته و دیدگاه آنان در این موضوع کاملا هماهنگ با یکدیگر است. این هنگاهنگی نیز به سبب از دست رفتن پشتوانههای معرفتی امامیه در دوران شدت و تدوین زبان علمی کلام به دست معتزلیان بود.از این رو بغدادیان در مسایلی که اختلاف مکتب شیعه و اعتزال در آن، دارای اهمیت والایی نبود، با معتزلیان همراهی کردند تا بتوانند حقانیت مکتب خویش را در موضوعات اسای تر خمچون امامت، وعد و وعید و حقیقت ایمان به اثبات برسانند تا با حرکتی آگاهانه و موثر مکتب امامیه را پس از مدتی به محاق رفتن، تجدید حیات نمایند.
نام شخص به منزله سر شناسه - (مسئولیت معنوی درجه اول )