وچ و زندگی عشایر ایران از دوره سینمای صامت مورد توجه فیلمسازان ایرانی و خارجی بوده است. شیوه زندگی عشایر همچون نمونه زندهای از زندگی انسانهای هزارههای پیش، جاذبههای تصویری کوچ و ظرفیتی که در دل این موضوع برای جلب نظر مخالف فیلم نهفته است، تاکنون فیلمسازان بسیاری را به تصویر کردن موضوع سوق داده است. از سوی دیگر، فقر معیشتی حاکم عشایر، شرایط را برای اهداف شرقشناسانه و نگاه از بالا به موضوع مورد مطالعه برای غریبها، مهیا میسازد. فیلمهای مستند علف (۵۲۹۱) و گوسفندها باید زنده بمانند (۶۷۹۱) که فیلمسازان خارجی آنها را ساختهاند و فیلمهای ایرانی شقایق سوزان (۱۴۳۱)، بلوط (۷۴۳۱) و تاراز (۶۶۳۱) از مطرحترین آثاری هستند که درباره ایل بختیاری ساخته شدهاند. این فیلمها به صورت مطالعه موردی در این پژوهش مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند. روش تحقیق در این پژوهش کتابخانهای و اسنادی است. این اسناد شامل فیلمهای مستند و همچنین کتب و نسخ گوناگون میگردد. بر اساس نتایج به دست آمده، فیلمهای بلوط و تاراز بیش از آثار دیگر از معیارهای لازم برای فیلم مردمنگار برخوردارند. عدم بهرهگیری کافی از دانش مردمشناسی، نداشتن پیشینه تحقیقاتی لازم، نگاه تصنعی و گاه حماس به کوچ و زندگی عشایر در فیلمهای علف و شقایق سوزان و کاربرد ادبیات شاعرانه در گفتار متن فیلم گوسفندها باید زنده بمانند از مهمترین آسیبهای است که این آثار را از ضوابط ومعیارهای علمی فیلمهای مردم نگار بیبهره کرده است. ساختار سینمایی قوی، بهرهگیری از عنصر درام و کاربرد ترفندهای تماشاگرپسند در فیلمهای خارجی ساخته شده درباره عشایر بختیاری (خواه از معیارهای مردم نگارانه بهره برده باشند و خواه بیبهره باشند) ، راه را برای تبلیغ ایدئولوژی و به دست دادن تصویر دلخواهشان از ایران همواره میسازد.