مهاجر سرزمین آفتاب: خاطرات کونیکو یامامورا(سبا بابایی)یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران
General Material Designation
[کتاب]
First Statement of Responsibility
حمید حسام
Subsequent Statement of Responsibility
مسعود امیرخانی
.PUBLICATION, DISTRIBUTION, ETC
Place of Publication, Distribution, etc.
تهران
Name of Publisher, Distributor, etc.
سوره مهر
Date of Publication, Distribution, etc.
۱۳۹۹
PHYSICAL DESCRIPTION
Specific Material Designation and Extent of Item
۲۴۸ص.
Other Physical Details
مصور: عکس، نمونه
INTERNAL BIBLIOGRAPHIES/INDEXES NOTE
Text of Note
کتابنامه به صورت زیر نویس
SUMMARY OR ABSTRACT
Text of Note
این کتاب روایت خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بایی)، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است، این کتاب به روایت خاطرات کونیکویامامورا میپردازد. وی تنها مادر شهید است که اصالتی ژاپنی دارد و فرزند شهیدش جوان نوزده سالهای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.یامامورا که پس از ازدواج با یک ایرانی مسلمان و مهاجرت به ایران اسم سبا با الهام از قرآن را برای خود برمیگزیند، با دقتی بی نظیر و زبانی ساده و شیوا خاطرات خود را از کودکی تا حال بیان میکند. هرچند که سالها قبل در کشور ژاپن و در خانوادهای بودایی مذهب متولد شده و تا بیست و یک سالگی تحت آموزه های بودایی بوده، اما ازدواج با یک جوان مسلمان ایرانی مسیر زندگیاش را تغییر داده و آنقدر روحیات انقلابی و اسلامیاش را تقویت کرده که فرزند نوزده سالهاش در جبهههای جنگ تحمیلی ایران به شهادت رسیده است.چیزی که داستان زندگی این مادر شهید را منحصر به فرد میکند حوادثی است که در طول زندگی اش اتفاق میافتد و مسیر زندگی وی را تغییر میدهد تا جایی که خودش مینویسد: هیچگاه تصور نمیکردم داستان زندگی من روزی به صورت کتاب منتشر شود چون اگر در ژاپن و در کنار خانوادهام میماندم یک زندگی کاملا عادی را تجربه میکردم در حالی که آشنایی من با یک مسلمان ایرانی مسیر زندگِیام را تغییر داد و توسط او به دنیای جدید و ناشناخته ای آمدم.زندگی در ایران و جامعه اسلامی برای یامامورا بسیار جالب و پر از اتفاقات و حوادثی نظیر قیام 15 خرداد، انقلاب و تغییر حکومت و دوران جنگ تحمیلی است که یکی از پسران خود را در این مسیر تقدیم اسلام و کشور میکند و معتقد است در زندگی هرچه جلوتر میرود درهای جدیدی به رویش باز میشود.وی در مورد نگارش خاطرات خود می گوید: پس از شهدت پسرم تاکنون چندین نفر پیشنهاد کردند که داستان زندگیام را بنویسند اما موافقت نکردم تا اینکه در سفر به هیروشیما با آقای حسام همسفر شدم. ایشان پیشنهاد دادند که خاطراتم را بنویسد و من فکر کردم که آغاز زندگیام تا به امروز منحصر به فرد است و مثل و مانند نداشته است، پس به ایشان اعتماد کردم و انجام مصاحبه ها کار نوشتن کتاب شروع شد.حمید حسام هم در مورد آشنایی با یامامورا و نگارش کتاب خاطراتش اینگونه مینویسد: مردادماه سال ۱۳۹۳ با گروهی نه نفره از جانبازان شیمیایی برای شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی هیروشیما به ژاپن دعوت شدیم. در فرودگاه، بانویی محجبه با سیمای شرقی، به عنوان مترجم گروه، به ما معرفی شد. این سفر سرآغاز آشنایی من با کونیکو یامامورا بود. او در مسیر طولانی پرواز دبی توکیو بیشتر قرآن میخواند و گاهی با زبان ساده و تا حدی نامأنوس خاطراتی برای من تعریف میکرد. در ژاپن، به هنگام دیدار جانبازان شیمیایی و بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما، گوشم به سرفههای جانبازان بود و چشمم به کونیکو یامامورا که حرفهای دو گروه را برای هم ترجمه میکرد و گاهی قطره اشکی از گوشه چشمانش جاری میشد و عطش مرا برای شنیدن داستان زندگیاش بیشتر میکرد و من تا آن زمان نمیدانستم که او یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.