مهمترین مباحث مطرح شده در رساله حاضر به قرار ذیل می باشد: 1- در بررسی تفاسیر مأثور در می یابیم که بین مفسران خواه صحابه یا تابعین و یا مفسرانی که پس از ایشان آمده اند اختلافات زیاد وجود دارد که از جمله عوامل آن می توان از دلایل شخصی نام برد که به حوزة فهم و نقل مفسر باز می گردد. و دیگر عامل اختلاف، در قرائت نص قرآنی و دلالت آن است. 2- از دیگر مواردی که بر لزوم نقد تفسیر می افزاید، نفوذ اسرائیلیات در حوزة حدیث و روایات است که مشهورترین تفاسیر، مانند تفسیر طبری و امثال آن نیز از آن مبرّا نیستند. 3- نقد از ابتدای به وجود آمدن تفسیر همراه آن بوده، چرا که رسول خدا(ص) در مواردی که اصحابشان در فهم و درک آیات قرآنی دچار اشتباه می شدند، تصحیح می نمودند و اشتباهات و قصور درک مسلمانان صدر اسلام را بر طرف می ساختند. 4- برای اینکه نقد منطقی باشد باید بر پایة ارکان علمی و قواعدی استوار باشد که دلیل و برهان آن را یاری نماید. از این رو بایستی این قواعد و ارکان از میان علوم مرتبط و دخیل در حوزة تفسیر استخراج گردد، که مهمترین آنها علم ادبیات عرب و نیز قوانین و قواعد حاکم بر نص قرآن و سنت است. ما در این تحقیق در حد توان کوشیده ایم با جستجو، این قواعد را از نص قرآن کریم و اصول لغوی و عقلی که نص قرآنی اقتضا می نمود و یا از بیانات رسول اکرم(ص)، و نیز از اقوال پراکنده علما و مفسرین که در زوایای آثار و تفاسیرشان نهفته بود، استخراج نماییم. 5- قرآن کریم با زبان عرب و به اسلوب کلام ایشان نازل شده است، و روشن است که این زبان قواعد و ضوابطی در نحو و صرف و معانی و بیان داراست که در آیات قرآن جاری است و بایستی در تفسیر آن مطمح نظر بوده و اعمال گردد و به گونه ای مدوّن در اختیار باشد، علیرغم اینها مفسرین در برخی مواضع در فهم لغوی آیات اختلاف دارند و در آن موارد نظریات شخصی با روایات درآمیخته که گاه قواعد لغوی حکمفرماست و زمانی آراء کلامی و نظریات فقهی و هر کدام در این اختلاف نظرها از دیدگاه خویش صاحب حجت و دلیلی محکم است که در اینجا مراجعه به قواعد اساسی و التزام به ضوابط آن و اطمینان از منطبق بودن با آن قواعد در همة مراحل تفسیر ضروری است، به همین منظور در این رساله مبانی تفسیر لغوی و منابع لغت در تفسیر به تفصیل مورد ترجمه و بررسی قرار گرفت. 6- قرائتهای مشهور در میان قرّاء در حوزة تفسیر و به تبع آن احکام، تأثیر ویژه ای داشته چرا که معنا تابع لفظ است و بررسی تاریخ و علل ظهور قرائتها، در زمینه قبول یا رد و ترجیح قرائتهای مختلف در این خصوص، نقش اساسی دارد. 7- بهترین شیوة تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن و استعانت از بیان آن برای رفع اشکال و ابهام و یا تفصیل اجمال در برخی آیات است و قرآن اولین معیار و ملاک در نقد و ترجیح آراء و آثار رسیده به ما در حوزة تفسیر می باشد و هر آن چه که در تفسیر آمده باید به قرآن عرضه گردد. 8- سنت شریف نبوی جایگاه شایسته ای در تبیین و تشریح کلام الهی و تفسیر آیات قرآن مجید دارد و آنچه از ایشان روایت شده به شرطی که بر صدور آن از پیامبر اکرم(ص) وثوق و اطمینان باشد بر دیگر گفته ها و روایات مقدم است. اما در عین حال بیان تابع مبیّن بوده و نباید با قرآن در تعارض باشد، بلکه سنت و قرآن با هم هماهنگ و موافقند و هر روایتی که با ظاهر آیات قرآن تعارض آشکار داشته باشد، متروک و مُهمَل است. از آنجا که قسمت نه چندان اندکی از روایات تفسیری از صحابه نقل و روایت شده است، در این تحقیق ضرورت تمییز و تشخیص درست و نادرست روایات منقول از ایشان آشکار می شود، به ویژه که با اسرائیلیات هم، آمیخته و در هم است و روایات جعلی بسیاری نیز در میان آنها وجود دارد، همچنانکه این امر را علما و پژوهشگران مورد بررسی و تدقیق قرار داده اند. از آنجا که بیشتر روایات صحابه از پیامبر(ص) نقل نشده اند، بلکه تفسیر به رأی و اجتهاد شخصی می باشند، و گاهی در مورد آنها اختلافات زیادی وجود دارد که نمی توان میانشان جمع نمود و برخی صحابه بعضی دیگر را نقد کرده کما اینکه خود صحابه نیز ادعای حجیت قطعی در تفاسیر خویش را نداشته اند، به همین جهت تفسیر صحابه حجیت ندارد، هرچند به خاطر معاصر بودن صحابه با نزول قرآن و آگاهی شان نسبت به زبان وحی و مصاحبت با پیامبر گرامی، تفسیرشان از اولویت و اهمیت ویژه ای برخوردار است. 9- هر دینی را مبادی و اصول و معتقداتی است که در مجالات گوناگون بدان پایبند است و در مقام تقنین و تشریع هیچگاه از آن عدول نکرده و در سایة آن سایر امور از جمله افکار و مفاهیم و احکام آن درک می گردد، چرا که ممکن نیست هیچ دینی اصول ثابت خود را نقض نماید. بنابراین طبیعی است که به متون دینی اسلام اعم از آیات و روایات در سایة ارکان اعتقادی و مبادی تشریعی آن پرداخته و به دلالتهای آن در دین گردن نهیم چرا که این ارکان و قواعد از سنخ همین نصوص و همة آنها موافق و مطابق با کتاب خدا و سنت نبوی است. نقد کلامی در تفسیر بر همین اساس بنا می شود تا با هر آنچه که با عقاید و اصول اساسی اسلام تعارض دارد، به مخالفت برخیزد. و از این رو علمای تفسیر تعارض داشتن کلام با اصول و ارکان اسلام را یکی از علامتهای جعل در روایات دانسته اند که خود یکی از مستندات رد نظریات و آراء است و مباحث کلامی قسمت عمده ای از تفاسیر را چه از جهت مبحث و چه از جهت نقد، تشکیل داده است.