تعریف، به ادعاى منطق دانان، راهکارى است براى تحصیل مجهول تصورات؛ به گونه اى که براى شناخت حقیقى برخى از امور، هیچ راهى نداریم جز توسل به تعریف. اکنون پرسش آن است که در کجا و در چه صورتى، تعریف مى تواند کارایىِ این چنین داشته باشد؟ یافتن بخشى از پاسخ، ما را به بحث درباره شرایط تعریف سوق مى دهد که بخشى از آنها، شرایط صورى تعریف است. از مهم ترین شرایط صورى تعریف، ترکیب و نحوه چینش اجزاى تعریف است؛ اما پذیرش این شرط مستلزم بحث هاى بیشترى است که حاکى از درهم تنیدگى این بحث بوده و پیگیرى آنها ما را به نتیجه مى رساند که تعریف صرفا یک بحث منطقى نیست، بلکه هویت فلسفى و معرفت شناختى نیز دارد، همان گونه که ابعاد زبانى دارد.
معرِف بسیط;معرِف مرکب;حد تام;حد ناقص;مرکب بودن معرف;بساطت فصل;مرکب بودن فکر;مطابقت حد و محدود;خلط منطق و متافیزیک;ترتیب اجزاء معرِّف;تقدم جنس بر فصل;ابهام جزء عام;معنای عمومیت جنس;تقدم جزء بر کل;تقدم ماده بر صورت;همانی ساختار ذهن و ساختار طبیعت;عمومیت معر