جهان غرب در پی موج تجربه گرایی در علوم و تحت تأثیر اندیشه ها و نظریات اندیشمندانی چون گروسیوس، هابز، جان لاک، منتسکیو، روسو و کانت مکاتب و نهضت هایی همچون مکتب پوزیتیویسم و مکتب قراردادگرا را برای خود ترسیم نمود، که بر اساس آموزه های این مکاتب، قواعد حقوقی، متکی بر حقایق ملموس و تجربی شده و علوم ارزشی و انسانی، رنگ متافیزیکی خود را از دست داده و منشأ الهی آن نیز نادیده گرفته شد که به تدریج این جهان بینی به مثابه گفتمانی رایج، حقوق عمومی را نیز دربر گرفت. بر همین اساس برای درک و تبیین بهتر مسائل حقوقی و اجتماعی نمی توان عنصر اقتدار را نادیده گرفت و بدین گونه اقتدار یا قدرت مقبول را به سه مدل سنتی، کاریزماتیک و قانونی تقسیم نمودند. در پاسخ به این سوال که جایگاه مردم در پذیرش و اعطای اقتدار چگونه تعریف می¬شود؟ باید گفت که منبع اولیه و اصلی اقتدار مردم هستند، آن¬ها هستند که با روش¬های متمدنانه از قبیل انتخابات و ... این حاکمیت نهفته را به شخص یا هیئت حاکمه اعطاء می¬کنند؛ مردم هستند که اگر اقتدار حکومت و دولتی را در تضاد با منافع بنیادی زندگی خود تشخیص دهند توانایی عدم پذیرش آن اقتدار را دارند. دولت به عنوان ارگان انحصاری در اعمال اقتدار و قدرت، در تاریخ اجتماعی بشر ریشه دارد. از منظر علم حقوق، شناسایی یک دولت، وابسته به مولفه های انحصاری می باشد عبارتند از: جمعیت، حاکمیت و... در این پژوهش، شاخص حقوقی دولت که همان حاکمیت می باشد، مورد بررسی قرار گرفته. این عنصر مهم تشکیل دولت در زمان حاضر، دارای بار معنایی منحصر به فردی است و آنچه از آن بر می آید، همان قدرت برتر فرماندهی و یا اعمال اراده فوق تمام اراده های دیگر می¬باشد و همچنین در دولت است که نوعی برتری نسبت به سایر پدیده¬ها و افراد به وجود می¬آورد. هدف اصلی حقوق عمومی، روشنگری، در چگونگی اعمال¬اقتدار و مشخص نمودن تعاملات آن با دیگر مفاهیم مهم از جمله: حق ها و آزادی ها بنیادی است؛ اما این سوال مطرح می¬گردد که ارتباط اقتدار با مشروعیت و مقبولیت چگونه توجیه می¬شود؟ باید خاطرنشان نمود که مشروعیت به عنوان شالوده اصلی پذیرش و مقبولیت در حقوق عمومی مدرن و دولت های برآمده از آن نقش اساسی و بنیادین را ایفا می¬کند؛ چراکه عدم وجود هریک از مقبولیت و مشروعیت، اضمحلال دیگری را به¬دنبال دارد؛ و از این جهت نحوه اعمال و اجرای آن در جامعه، بسیار مهم و حیاتی می¬باشد و به همین خاطر است که با مفاهیمی همچون مشروعیت و مقبولیت در ارتباطی تنگاتنگ به سر میبرد. بهترین نمونه برای اعمال اقتدار، اعمال حاکمیت برای تضمین حقوق است که به شکلی با رهبری و مدیریت جامعه سیاسی در ارتباط است. از همین رو معنای اقتدار در در ادوار مختلف تاریخی مانند قرون وسطی، مدرنیته و پست مدرنیسم دچار تحول معنایی گشت. در قرون وسطی اقتدار معادل استبداد و قدرت مطلقه پادشاه بود؛ در دوران مدرنیته با خوانشی جدید که توسط اندیشمندان علوم سیاسی و حقوق انجام شد، اقتدار در قالب حاکمیت مشروط بروز و ظهور یافت. در این مدل اقتدار فردی و متمرکز نفی¬شد و حاکمیت مردم و حاکمیت ملی در قالب قانون مطرح گشت. در دوران پست مدرن و با ظهور تفکر جهانی شدن و بروز دولت¬های فرا¬تنظیمی که منجر¬ به افزایش ارتباطات در سطوح ملی و فراملی شد، دایره اقتدار و قدرت دولت کاهش یافته و در قالب قدرتهای مردمی و غیردولتی در جامعه بروز یافته¬اند؛ اما آیا اعمال اقتدار همواره با پذیرش عموم مواجه بوده؟ در غیراینصورت چه انتقاداتی به کاربست آن وارد است؟ باید یادآورشد که گاه اعمال این اصل هم مرز با اقتدارگرایی، اعمال زور و یا خشونت غیرقابل توجیه می¬شود؛ در این هنگام است که ماهیت حاکمیت و حاکمان روشن می¬شود؛ به این بیان که مشخص خواهد شد که بدنبال حکومتی مشروع هستند یا به هر قیمتی به دنبال تحمیل اراده و خواست خود به وسیله اصل اقتدار بر عامه مردم. هدف این پژوهش بیان نقاط قوت و ضعف حقوق عمومی مدرن در به رسمیت شناختن شکل خاصّی از اقتدار و حاکمیت در عرصه حقوق عمومی و درنتیجه گزینشی صحیح بر پایه دلایل و براهین علمی و منطقی است.
AbstractThe Western world follows the wave of empiricism in science and is influenced by the ideas and theories of thinkers like Grotius, Hobbes, John Locke, Montesquieu, Rousseau, and Kant; drew on schools and movements such as the school of positivism and the school of Contractarianism, Which is based on the teachings of these schools, Legal rules, based on tangible and empirical facts and the humanities lost their metaphysical color and their divine origin was ignored,Gradually, this worldview, as a common discourse, also included public law. Accordingly, the element of authority cannot be ignored in order to better understanding and explain legal and social issues and thus divided authority or acceptable power into three models: traditional, charismatic, and legal In response to the question that how is the position of the people in accepting and granting authority defined? It should be said that the primary source of power of the people are those who, through civilized methods such as elections, etc., grant this latent sovereignty to a person or governing body; There are people who, if they recognize the authority of the government and the state as contrary to the fundamental interests of their lives, have the ability to reject that authority. The state, as the exclusive organ in the exercise of authority and power, is rooted in human social ¬history.From the perspective of jurisprudence, the identification of a state depends on exclusive components which include: population, sovereignty and etc.In this study, the legal index of the state, which is the government, is examined. This important element of government formation today has a unique meaning and what comes out of it, the same supreme power to command or exercise the will is above all other wills and it is such a state that creates a kind of superiority over other phenomena and individuals.The main purpose of public law is enlightenment on how to apply the concept of authority and to identify its interactions with other important concepts, including: fundamental rights and freedoms; But the question arises, how is the connection between authority and legitimacy justified? It should be noted that legitimacy plays a fundamental role as the main foundation of acceptance in modern public law and the resulting states; Because the absence of any acceptance and legitimacy leads to the demise of the other. And for this reason, how it is implemented in society is very important and vital, and that is why it is closely related to concepts such as legitimacy and acceptability. The best example of the exercise of authority is the exercise of sovereignty to guarantee rights, which is somehow related to the leadership and management of the political community. Therefore, the meaning of authority in different historical periods such as the Middle Ages, modernity and postmodernism underwent a semantic change.In the Middle Ages, authority was equivalent to the tyranny and absolute power of the king; In modern times, with a new reading by political scientists and jurists, authority emerged in the form of Constitutionalism. In this model, individual and centralized authority was denied and the sovereignty of the people and national sovereignty were introduced in the form of law. In the postmodern era and with the emergence of the idea of globalization and the emergence of super-regulatory governments that led to increased communication at the national and transnational levels, The sphere of authority and power outside the state has emerged in the form of popular and non-governmental powers in society. But has the exercise of authority always been publicly accepted? Otherwise, what are the criticisms of its use? It should be noted that sometimes the application of this principle borders on authoritarianism, the use of force or unjustifiable violence; It is at this point that the nature of sovereignty and rulers becomes clear; In other words, it will be clear that they are seeking a legitimate government or at any cost seeking to impose their will by the principle of authority over the people. The purpose of this study is to express the strengths and weaknesses of modern public law in recognizing a particular form of authority and governance in the field of public law and as a result the correct choice based on scientific and logical and
Bases of the principle of authority in modern public law