The Relation Between Knowledge and Freedom in Plato's Political Philosophy
/راضیه طاهرخانی
: ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
، ۱۳۹۹
، راشدی
۱۲۷ص
چاپی - الکترونیکی
کارشناسی ارشد
فلسفه
۱۳۹۹/۰۶/۲۴
تبریز
یکی از اهداف فلسفه افلاطون به سعادت و خوشبختی) ائودایمونیا (رساندن آدمی است و یکی از نشانههای سعادت این است که آدمی آزاد باشد) البته نه آزادی بدون قید و شرط .(از آنجا که همه مباحث فلسفی افلاطون طوری به یکدیگر وابستهاند که برای درک هرکدام از آنها باید به مباحث دیگر نیز توجه کرد؛ بنابراین در این گزارش برای بررسی نسبت میان دو مفهوم آزادی و معرفت، به مباحث انسانشناسی، اخلاق، علمالنفس در فلسفه افلاطون نیز توجه شده است .از یک سو به طرح نظریه معرفت در فلسفه افلاطون خواهیم پرداخت که ملازم خواهد بود با متعلق معرفت و فاعل شناسا که انسان است و به نحو اخص نفس انسان .از سوی دیگر به معنا و مفهوم آزادی و معانی گوناگون آن نظر میکنیم .سپس به بررسی رابطه بین آزادی و مراتب معرفت و شناخت میپردازیم، اینکه آزادی و معرفت با یکدیگر چگونه رابطهای داشته و چه تأثیر و تأثری روی یکدیگر دارند .پیگیری مباحث علمالنفس در آثار افلاطون ما را به نوعی از معنای آزادی نسبی و درونی رهنمون میشود :آزادی عقل از اسارت قوای اراده و شهوت .بویژه این نکته که امر الهی در ما آدمیان عقل است که میتواند با معرفت، تربیت و تخلق به فضایل و فراغت از اسارت حواس و محسوسات به سمت خویشاوندان الهی خود) مثل (معطوف گردد .انضباط و قوانین سختگیرانهای که افلاطون برای تعلیم و تربیت افراد جامعه در نظر گرفتهاست برای ساختن جامعهای سعادتمند است .اهمیت زندگی دنیوی و تلاش برای بدست آوردن آزادی فکری، اخلاقی، عملی و مانند آن پیوند محکمی با بروز و فزونی آگاهی دارد، لذا افلاطون عقیده دارد حکیم باید حاکم باشد و با اقتدار معرفتی به حکومت بپردازد و آن اقتدار نه تنها نافی آزادی نیست بلکه تأمین کننده و تضمین کننده آن است .حاصل بحث عبارت است از وجود رابطه و نسبت مستقیم میان معرفت با آزادی؛ چنان که هر چقدر معرفت به حقایق بیشتر شود به همان میزان آزادی نیز بیشتر میگردد .افزون بر این از آنجا که در مقام عمل مراتب گوناگونی از معرفت قابل تحقق است، عملا با مراتب متفاوتی از آزادی هم روبرو خواهیم شد .ثالثا چون حکیم کامل عملا امکان تحقق ندارد، نتیجه آن است که افلاطون به شیوه بهتری که در مرتبه دوم است معطوف میگردد :یعنی توسل به قوانین که متضمن آزادی مشروط در مدینه یا دولتشهر است
One of the goals of Platos philosophy is to lead man toward happiness (Eudaimonia), for happiness by itself, to Plato, encompasses mans freedom (of course not an unconditional freedom). On the other hand, almost all Platos philosophical topics are inter-connected in the way that understanding one of a topic, requires the understanding of the others. Examples of such inter-related concepts would be freedom and episteme which are linked to the rest of Platos philosophical themes. In this dissertation, I am going to discuss the relationship between freedom and episteme in the philosophical system of Plato by use of anthropology, ethics and psychology in addition to politics. To demonstrate this, I am going to explain how episteme goes along with both object and subject (man in general sense and soul in specific) as well as digging into the different aspects of freedom. Then I investigate how freedom and levels of knowledge are related and that how these can be affected by one another. Reading psychological doctrines in Platos work direct us to a kind of internal freedom: freedom of the rational part from the spirited and appetitive parts; especially by considering that the divine part in man is nous which enables him to ascend to his divine relatives (ideas). Plato believes that this happens through acquiring knowledge, education and sticking to virtues along with releasing from limitations made by sensibles and human senses. Plato applies strict rules and disciplines for educating people to stablish happy society. He assumes the significance of this worldly life and the effort to gain mental, ethical and practical freedom has a strong link with the manifestation and increasing of knowledge. Therefore, for him a wise person must be a ruler so that with his epistemic power takes the control and govern the society. Such power is not only not violating freedom but also is a guarantee of it. Our results are these: 1. Between knowledge and freedom is a direct relation; increasing of knowledge of truths requires the increasing of freedom. 2. Actualy there are levels of knowledge along with the levels of freedom. 3. Because of not being the perfect philosopher, Plato goes to establish a second better way which is appealing to the laws with a conditional freedom in the city-state
The Relation Between Knowledge and Freedom in Plato's Political Philosophy