George Barkley and David Hume on Causation: a Comparative Study
/معصومه عظیمی
: ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
، ۱۳۹۸
، افشاری
۱۳۳ص
چاپی - الکترونیکی
کارشناسی ارشد
فلسفه گرایش غرب
۱۳۹۸/۰۳/۰۸
تبریز
علیت یکی از مباحث مهم فلسفه است و قدمت آن به اندازهی تاریخ بشری است .بحث از علیت در یونان باستان که آغازگر فلسفه بهشمار میآید، حضور پررنگی داشتهاست .ارسطو در یونان باستان توجه به اصل علیت را در قالب علل أربعه معرفی کرده است .در قرون وسطی نیز علت خدا است و علیت با محوریت خداوند مطرح است که ذیل دو مکتب ارسطویی و افلاطونی این بحث را مطرح کردهصاند .در عصر جدید هم در نظر جانلاک، جورجبارکلی و دیویدهیوم مباحث و استدلالهای مهمی مطرح شدهاست .در این پژوهش سعی بر آن است که مقایسهای جامع میان دو فیلسوف تجربهگرا جورجبارکلی و دیویدهیوم، صورت گیرد که اساس این مقایسه معنای علیت و جایگاه آن در نظر این دو فیلسوف است .روشن است که مقایسهصی ما از رهگذر توجه به تحلیل این دو فیلسوف از اصل علیت و بیان تفاوتصها و تشابهات اندیشهصی آنصها به پیش خواهد رفت .پس با نگرش اجمالی به علیت ملاحظه میشود که بواسطهی منشأ تجربهباورانهی آنها، تفسیر علیت کاملا رنگ تجربی به خود میگیرد و چون دادههای عالم تجربه در نزد ذهن به صورت تصورات حضور مییابند و علیت نیز وابسته به نحوه و چگونگی این معانی امری ذهنی تلقی میشود .بارکلی به واسطهی نفی جوهرجسمانی و احالهی وجود و موجود به ادراکشدن و ادراککردن و در نهایت احالهی علت به خداوند رنگ دیگری به خود میگیرد تا آنجا که علیت را میان اجسام خارجی رد کرده است و علیت حقیقی را فقط به خداوند نسبت میدهد .اما در نظر هیوم علاوه بر جوهرجسمانی، جوهرروحانی نیز حذف میشود و فقط اعراضی همچون انطباعات و تصورات میماند و از این رو هیچ مبنایی برای علیت باقی نمیماند، جز تداعی نفسانی که آن هم در هر فرد انسانی به یک صورت است و از دید معرفتی علیت از بین میرود و علیت در سه ساحت خدا و جهان و انسان از بین میرود که به طور مفصل به مباحث خواهیم پرداخت
Causality is one of the important topics of philosophy, and its dating is as much as human history. The discussion of causation in ancient Greece, which was the initiator of philosophy, was a very high profile. Aristotle in ancient Greece introduced the principle of causation in term of the Four Causes. In the Middle Ages, it is also the cause of God, and the causality is centered on God, which underlies the two Aristotelian and Platonic schools of thought. In the new era, in the eyes of John Locke, George Berkeley and David Hume, important arguments and arguments have been raised. In this research, we try to make a comprehensive comparison between the two empiricist philosophers George Berkeley and David Hume, which is based on this comparison of the meaning of causality and its place in the view of these two philosophers. It is clear that our comparison will proceed with the analysis of these two philosophers from the principle of causality and the expression of their differences and similarities in thought. Therefore, with a brief glimpse of causality, it is evident from their exploratory source that the interpretation of causality is completely empirical, and since the data of the experiential world present in the mind as images, and causality, according to the manner and the way in which these meanings are, is also considered to be subjective. Berkeley takes another color because of the negation of the essence of matter and the conveying of existence and the present to the perception and perceiving and, eventually, the revelation of the cause to God, as far as the causality has been rejected among the external things and ascribes the true causality only to God. But, in Hume's opinion, in addition to the essence of matter, the material of matter is also eliminated, and only the signs remain as impressions and images, and hence there is no basis for causality, except for the association of the human being which is in every human being in different form and from the epistemic point of causality disappears and causality is lost in the three areas of God, the world and man, which we will discuss in more detail
George Barkley and David Hume on Causation: a Comparative Study