بررسی تطبیقی فلسفه تاریخ از دیدگاه مارکس و اشپنگلر
/مرضیه سلطانی
: ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
، ۱۳۹۶
، میرزائی
چاپی
کارشناسی ارشد
فلسفه تطبیقی
۱۳۹۶/۰۶/۲۰
تبریز
تاریخ نقش بنیادینی در تفکر بشر دارد .این مفهوم با مفاهیمی چون عمل انسانی، تغییر، تأثیر شرایط مادی در امور انسانی و واقعه تاریخی در ارتباط است و امکان" کسب تجربه از تاریخ "را پیش روی ما قرار میدهد .تاریخ همچنین از طریق درک نیروها، انتخابها و شرایطی که ما را به لحظه حال رساندهاند باعث میشود اکنون خود را بهتر بشناسیم .بنابراین جای شگفتی نیست که فیلسوفان هر از چند گاهی به بررسی تاریخ و طبیعت دانش تاریخی متوجه گردند .تمام این مسائلی که مطرح کردیم میتوانند در بدنه واحدی به نام" فلسفه تاریخ "جمع شوند .فلسفه تاریخ امری چندوجهی است و از تحلیلات و استدلالات ایدئالیستها، پوزیتیویستها، اهل منطق و دیگران تشکیل شده است .از طرف دیگر فلسفه تاریخ بین فیلسوفان قارهای و انگلیسی-آمریکاییها در حال کش و قوس است .ارائه یک تصویر واضح از تمامی نظرات دربارهی" فلسفه تاریخ "امری ناممکن است .تصور اینکه هنگام بیان عبارت" فلسفه تاریخ "به سنت فلسفی خاص اشاره شود، تصور غلطی است، چون مکاتب مطرح در این حوزه به ندرت با هم به تفاهم میرسند .واژه" فلسفه تاریخ (Philosophy of History) "متعلق به دورهی جدید و حسب مدارک موجود، از مصطلحات قرن هیجدهم میلادی است .با ظهور فلسفه تاریخ، گویی برای تاریخ شأن و ساحتی منحاز و مستقل از وجود در نظر گرفته شد و احکام و مقتضیات آن با احکام وجودشناسانه پیش از آن متمایز شد .فلسفه تاریخ نزد ویکو و هردر و سپس نزد فیلسوف ایدئالیست آن عصر یعنی هگل مطرح شد و مقوله تاریخ آنچنان برجسته شد که معرفت به معنای عام و آگاهی عقلی و فلسفی به معنای خاص آن فقط در نسبت با تاریخ تکوین می یافت چنان که صیرورت ذهن و نیز جریان رویدادهای عینی جملگی غایتی واحد را که همانا تحقق کامل و جامع روح مطلق(Geist) است میجویند و اساسا طرح تاریخی، ترجمان طرح عقلی، و طرح عقلی مطابق طرح تاریخی است .استمرار نظرگاه ایدئالیستی به تاریخ که در واقع مقوم فلسفه تاریخ و باطن آن است، در دیگر متفکران دوره مدرن هم به چشم میخورد .از میان آنها می توان به مارکس، اشپنگلر، توین بی، والش اشاره کرد .در نظر" مارکس"، آگاهی و در واقع خودآگاهی طبقات اجتماعی در نسبت با فرایند تولید و کار است که تاریخ را عینیت بخشیده و محرک آن واقع می شود هر چند وی به اقتضای هگل، مقطعی از تاریخ را نقطه آغاز و تمامیت و استقرار آن میداند .همچنین" اشپنگلر "در اثر معروف خود یعنی انحطاط غرب با تأمل در مبانی و مقولات فرهنگ، دریافت که هر کدام از فرهنگها به مثابه موجود زنده و مستقل، در زمانی متولد شده، رشد یافته و سرانجام در زمانی دیگر به انحطاط و زوال میگراید .مقایسه این دو فیلسوف در حوزه فلسفه تاریخ نشان از نقاط اشتراک و اختلاف دارد .اشتراک این دو در قانونمندی و مرحله داری و ... تاریخ است و اختلاف آنها در محوریت و عدم محوریت تمدن و ... است
History hath a fundamental role in the thoughts of human being. This notion is in a deep connection with the terms such human action, alteration, the affection of physical conditions on the human affairs and historical event, and provides us the possibility of the experience of the history. History, also, by considering the forces, options and those conditions which have brought us to the present time, helps us to cognize the present time better. Therefore, it is no wonder that sometimes the philosophers proceed to inquire the history and its nature. All the matters mentioned above can be gathered in a single term called Philosophy of history. Philosophy of history is a multi-dimensional term which is comprised by the analysis and arguments of the idealists, positivists, logicians and other thinkers. On the other hand, philosophy of history is in struggle besides the Continental and Anglo-American philosophers. Therefore, it is impossible to have a distinct description about all of the ideas concerning the philosophy of history. Supposing to point a certain school of philosophy whilst expressing the notion of philosophy of history, is a fault idea. For those doctrines discussing about this term, rarely come to an agreement. The origin of the term Philosophy of History belongs to the modern era and according to some documents, it arises from 18th century. By the inception of philosophy of history, there considered a independent and exclusive status for history from Being and its verdicts and requirements distinguished from those of ontology. Philosophy of history, first appeared in the works of Vico and Herder and then in the idealist philosopher of that age, Hegel. Beside Hegel, the notion of history gained a magnificent place which the knowledge in general and rational and philosophical consciousness in particular, emerge only in relation with history; the flow of the mind and the process of the objective events are all into a unite finality which is the complete and perfect accomplishment of the absolute mind (Geist) and basically, the historical design is a interpreter of rational design and rational design is relevant to historical design. The continuity of idealistic view to history which is the consolidation and heart of philosophy of history , is seen in the works of some other thinkers of modern era. Some of them are: Carl Marx , Oswald Spengler , Arnold Toynbee and W.H. Walsh. According to Marx, it is the consciousness and self-consciousness of social classes in relevant to process of production and work which identifies the history and motivates it. Though, like Hegel, Marx considers a section of history as the beginning, integrity and establishment of that. Also, Spengler in his well-known work The decline of the west (1918-1923), by contemplating in the basics and matters of culture, acknowledged that each culture as a living and separate being, comes to the existence in a certain time, develops and grows, and finally declines in another time. Comparing the ideas of these two philosophers concerning philosophy of history reveals the similarities and differences. Their similarities are seen in believing a lawful system and stages for history, while their differences are indicated in centralizing and decentralizing the culture