از جمله دغدغه های فلاسفه مسلمان، مساله معرفت نفس اسستس سسرری دی بسا انقاسان نفس از طبیعیات به مابعدالطبیعه، توانست با تحلیل فلسفی حایات نف، فلسفه ی اشراقی بنیان گذا ی کند که د آن فلسفه، از خود آگاهی مسقمر نف به ظرو نف برای خودش ی از عینیت ظرو با نو، به نو بودن نف می سد ی از این طریق علم بی یاسطه نف به ذات خود ا اثبسات کسرده ی بسر تادم خود آگاهی بر دیگر آگاهی ی ابقنای دیگر آگاهی بر خود آگاهی تاکید می کندس لذا د فلسفه سرری دی، برخلاف نظام فلسفی مشاء، نف نه یک جوهر مجرد بلکه نو جوهری می باشدس یی کل نظام معرفقی خود ا بر معرفت این هویت نو یه مبقنی می سازد، به نحوی که با معرفت نفس، سایر حاایق از جمله نو الانوا ی انوا قاهره نیز شناخقه می شودس حان که نف از هویت نسو ی بر خو دا بوده ی یاجد اضافه اشراقی است، ا تباطش با سایر از جمله ذات، قسوا، بسدن ی جرسان خا ج د پرتو این اضافه اشراقی، به یک ا تباط اشراقی تحون پیدا می کندس یعنی نظر به تحون د هویت نف ، ا تباط با ذات ی غیر ذات نیز مقحون شده ی د اثر پرتو افکنی ی اشراق نفس ، ذات، قوا، بدن ی همچنین اشیا خا جی معلوم بالذات نف یاقع می شوندس لذا برخلاف فلاسفه مشاء کسه نف فاط به ذات خود، علم حضو ی داشقه ی به بدن ی جران خا ج علم حصسولی دا د، د نسزد سرری دی از آنجا که نف نو است ی ذاتی نو ظرو ی پرتو افشانی است، د اثسر ایسن ظرسو ی پرتو افشانی علایه بر ذات نف، قوای نف، بدن ی حقی جران خا ج مقعلق علسم بسی یاسسطه ی حضو ی اشراقی نف قرا می گیرندس نقیجه چنین ا تباطی، حصون معرفت شناسی اشراقی استس معرفقی که علایه بر حکمت بحثی ی اسقدلان، از ترذیب نف ی حکمت کشفی نیز برره گرفقسه تسا بدین یسیله منجر به ایجاد فلسفه ی اشراقی گردد
Including issues of Muslim philosophers, it is knowledge of the soul. Suhrawardi, by transferring soul from physics to metaphysics and philosophical analysis of the essence of the soul, founded the illuminative philosophy that from continuous self-awareness of the soul reaches to appearance of it to self and from identity of appearance with light concludes that the soul is light. From this proves the immediate knowledge of soul for itself and Stresses to primacy of self-conscious to other-conscious and dependence of the otherconscious to self- conscious. For this, In Suhrawardi's philosophy, unlike peripatetic philosophical system, the soul is not an immaterial substance but is the substantial light. He bases on illuminative entity the whole of his epistemic system. As far as, by knowledge of soul known the other facts include light of lights, and dominant lights. Now that soul with illuminative identity and relation's, its relation with essence, faculties, body and outside world evaluated to illuminative relation. Knowledge by presence to all subjects of the soul includes of essence, faculties, body and outside world The result of this illuminative relationship. Unlike peripatetic philosophers that only self-knowledge is the knowledge by presence and knowledge to body and outside world is knowledge by concepts, but in surawardi's philosophy that is soul has illuminative entity and essence of illumination is the appearance and radiation. As a result of this radiation, essence of the soul, faculties, body and even outside world lies under immediate illuminative knowledge by the presence of soul. In fact, with self- conscious, knowledge of other beings has means and ultimately illuminative entity of the soul, leads to illuminative epistemology. This epistemology in addition to wisdom by argument, benefits of self- purification and wisdom by intuition that ultimately leads to illuminative philosophy