بررسی سیر تحول ساختار و محتوای قصیده در دوره جدید) از مشروطیت تا انقلاب اسلامی :(با تکیه بر قصاید ملکالشعراء بهار، پروین اعتصامی، شهریار، حمیدی شیرازی، اخوان ثالث و مهرداد اوستا
/خدیجه پورزینی
: ادبیات فارسی و زبانصهای خارجی
، ۱۳۹۵
، راشدی
چاپی
دکتری
رشته زبان و ادبیات فارسی
۱۳۹۵/۰۶/۲۰
تبریز
قصیده مسلطترین نوع شعر فارسی تا اواخر قرن ۶ هجری بود و از حیث شکل و ساختمان و مبانی جمالشناسانه، از قوانین و معیارهای خاصی تبعیت میکرد .این نوع شعری در نیم دوم قرن ۳ و قرن ۴ دوران شکلگیری و تکوین خود را سپری کرد و در قرون ۵ و ۶ به تکامل رسید .طی این دورهها ــ و پس از آن ــ بنا به اقتضای شرایط، عمدتا تحت تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی و عقیدتی، تغییرات و تحولاتی در قصیده راه یافت .موضوع اصلی قصیده در سراسر این دوره، مدح و موضوعات فخیم بود .این نوع ادبی از قرن ۷ به حاشیه رانده شد اما در دور مشروطیت تجدید حیات یافت .هدف اصلی این تحقیق بررسی قصاید شاعران برجست عصر مشروطه تا انقلاب اسلامی و ارزیابی و تطبیق آنها با قواعد و معیارهای این نوع شعر و نیز بررسی تحولات و تغییرات آن طی این دوره است .پس از بررسی پیشین تحقیق و بیان مبانی نظری آن، کلیات و تعاریفی در مورد قصیده بیان شده است .سپس، موضوعات مرتبطی از قبیل ریش این نوع شعر در ادبیات پیش از اسلام، ظهور آن در هیئتی نو در دور اسلامی و معیارهای آن مورد بحث قرار گرفته و فرامتن ایدئولوژیک مؤثر بر آن تشریح شده است .در ادامه، پس از بحث مختصری پیرامون سیر تاریخی قصیده در ادوار مختلف، بخش اصلی پژوهش آغاز شده است .در این بخش، آثار شش تن از قصیدهسرایان نامی ایران از دور انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی از نظر تحولات ساختار و محتوای قصاید آنان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است .محور اصلی این بررسی تعیین میزان تطابق این قصاید با معیارهای سنتی این نوع شعر و شناسایی تغییرات و تحولات ساختاری و محتوایی آن بر اساس نظری انواع ادبی و به صورت توصیفی بوده است .نتایج پژوهش نشان داد که این شاعران، ضمن رعایت بسیاری از موازین فنی سنتی این نوع شعر، تغییرات چشمگیری در محتوای آن به وجود آورده و مضامین جدیدی وارد آن کردهاند که از آن جمله است :مسائل سیاسی و اجتماعی و انتقادی) ملکالشعرای بهار(، موضوعات تغزلی) حمیدی و اوستا (و نگاه و توصیفات رمانتیک) شهریار .(البته، به تبع ورود این موضوعات جدید، گاه مسائل فنی نیز دچار تحول شده است که از مصادیق آن بهرهگیری از امکانات و دستاوردهای شعر نو را میتوان نام برد .تغییر قابل ذکر دیگر، وارد شدن شگردهای قصیدهگویی در قالبهای شعر نیمایی در آثار اخوان ثالث است
A type of Persian poetry, qasida represented the dominant genre up until the late 6th century AH/AD 12th and was characterized by formal, structural and aesthetic principles of its own. The genre originated in the later 3rd-4th century AH/AD 9th-10th and would flourish and culminate in the 5th-6th centuries AH/AD 11th-12th, in the course of which, and also in later periods, it underwent some changes and adjustments in response to, mainly sociopolitically and ideologically, varying environment. The poetry type was typically preserved for eulogy alongside other grave and lofty subjects all through the period. Qasida faded into a fairly prolonged obscurity in the 7th century AH/AD 13th; it would resurrect however in the so-called Constitutional period of the recent Iranian history. The primary objectives of the present work were to examine the qasidas by the Persian poets who lived between the Iranian Constitutional Revolution of 1906 and the 1979 Revolution to check them against the traditional principles of this literary type, and to look into the evolutionary trends of the latter. To this end, the review of relevant literature and the theoretical foundations of the study were presented before giving a general picture of the research and definitions of the related terms. Appraisal of the affecting ideological metatext followed a brief discussion on such related issues as the provenance of the genre in the pre-Islamic literature, its emergence in a novel form in the Islamic era, and its principles as a literary type. The evolution of qasida over time was then tackled briefly before getting into the main section of the work, which represents the analysis of relevant works by six prominent contemporary Iranian poets spanning the two abovementioned revolutions in terms of their structural and contentual changes. Here, the main focus was on ascertaining the extent to which they tallied with the traditional norms of the genre as well as registering the structural and contentual developments they went through, in terms of genre theory. The results suggested that the poets, while mainly deferring to the traditional technical yardsticks of the genre, had made substantial contentual revisions, introducing an array of new subjects to it, among them being political, social and critical matters (Bahar), lyricism or taghazzol (Hamidi and Avesta), and romantic approach and descriptions (Shahriar), to name but a few. These new subjects naturally called for occasional changes in technical aspects as well, a stark example of which was taking advantage of potentialities and exploits of the Modern Persian Poetry. Another notable adaptation was that the devices traditionally typical of qasida were applied to the so-called Nimaic poetic forms by Akhavan Sales