کرامت حضرت معصومه3 سرچشمهی فیضهای بیپایان بود یادآور زهد حضرت سلمان بود در اوج رضا، به روضهی رضوان رفت آن عبد خدا که بهجت دوران بود شب عاشورای حسینی در مسجد آبادی جای سوزن انداختن نبود. پیش از شروع روضه، پیرمرد مداح و سیدی کنار منبر ایستاد و با صدایی رسا مشغول خواندن مناجاتی زیبا شد: خدایا، حرمت ختم رسولان به حق اعظم آن نور یزدان به دندان و لب بشکستهی آن به حق زحمتش در راه قرآن گذر از جرم ما، یا حی سبحان! پول را نگاه کردم و آهسته گفتم: ـ اما این زیاده آقا! آقای بهجت از کجا موضوع را فهمیده بود؟ این سؤالی بود که من جوابی برای آن نداشتم. از یکی از آنها پرسیدم: ـ چی شده؟ چرا همگی ناراحت هستید؟ دوستم گفت: ـ میخواهیم برای تبلیغ به گیلان برویم اما پول نداریم