"خوب یادم هستشبعید فطر بود رفتم بالای پشتبام نماز شب عید فطر را خواندم، برخاستم نگاهم رابه جانب مشهد دوختم و به ضامن آهو متوسل شدم. چند روز بعد پیش یکی از آقایان که با تولیت ارتباط داشت رفتم. الان 48 سال از آن موقع میگذرد وتا امروز هفت نفر از کسانی را که عهدهدارتولیت آستانه بودهاند به یاد دارم که اسم آنها به ترتیب چنین است: آقا سیدباقر، ابوالفضل مصباح، مهران، اقبال، جمالی، مولایی و آقای مسعودی هستند. علی بعد از گفتن این حرف بغضش ترکید و مثل بچهها شروع به گریه کرد در همینوقت صدای داد و هوار زن به هوا بلند شد. بعد از نماز و خوردن نهار در فرودگاهمیگشتم در این موقع افسری مرا صدا زد: مال قمی؟ بله کجا میری؟ مشهد اساس داری؟ نه الان یک پرواز مشهد داریم برو سوار شو. شیخابوالقاسم برای خواندن نماز به مسجد امام رفته بود و به خانمش گفته بود اگرکسی چیزی آورد خانه، قبول نکن مگر اینکه خودم باشم طرف را بشناسم و بدانممال از کجا آمده؟ صاحبش کیست، خمس و زکات مال را داده. دو هفته بعد هلوهای خشک شده را در جعبه قرار داد و در جعبه را بستو به زنش گفت: این متولیباشی آتش بلاست. کاغذ را با ناراحتیروی زمین پرت کرد و گفت: مصطفی این غذای من است. شیخ ابوالقاسم تعریف میکرد وقتی با شیخ عبدالکریم دوستشدم، یک روز بهخانهاش رفتم دیدم ناراحت است گفتم: آقا چه شده؟ فردا اول ماهه پول برای خرجی نداریم!"
فرهنگ کوثر
،شماره ۱۷ (۴ صفحه - از ۷۴ - ۷۷)
، مرداد ۱۳۷۷
معصومه
Masumah bint Musa al-Kazim
بنت موسیکاظم(ع)
، ۱۷۳؟ - ۲۰۱؟ق.
a01
a01
زنان
Women
خادمان حرم
تولیت
پلیس
Police
a07
a07
a11
a11
قم
Qom (Iran)
مشهد
Mashhad (Iran)
Meshed
a09
a09
a13
a13
a13
خاطرات خادمان حضرت معصومه ، حضرت معصومه ( س ) ، زن ، قم ، مشهد ، پول ، سایه ضریح ، مسجد ، متولیباشی ، پاسبان