نظریۀ عمل گرای صدق، از جمله نظریه های مهم در بابِ مفهوم صدق است. بر اساس این نظریه، «گزارۀ P صادق است، اگر و تنها اگر، گزارۀ P در عمل سودمند باشد». اخذ این نظریه در مطالعۀ دینی، فضای فکری مستقل و متفاوتی را در گستره های گوناگونِ دین پژوهی پدید می آورد. در این نوع دین پژوهی، به جای بررسی مطابقت یا عدمِ مطابقتِ تعالیم و گزاره های دینی با واقعیت، آثار محسوس و نتایج عملی آنها سنجش و ارزیابی می شود. حقانیتِ آموزه ها و گزاره های دینی را نه مطابقتِ آنها با واقعیت، که نتایجِ عملی و پیامدهای عینی آنها تعیین می کند. این رهیافت، علاوه بر اشکال های معرفت شناختی، با فضای فکریِ حاکم بر ادیان آسمانی ناسازگار و متعارض است و انتقادهای متعددی به آن وارد شده است: نسبیت گرایی معرفتی، انسان مَداری و حذف خدامحوری، به فراموشی سپردنِ «واقعیت خدا» و نشاندنِ «تصور خدا» به جای آن، بی توجهی به پیام وارگیِ ادیان آسمانی، تحویلی نگری در بابِ دین و تقلیل آن به آثار و نتایج عملی، ترویجِ نگرشِ سودانگارانه و ابزارپندارانه به دین، عدمِ توجه به مرگ آگاهی و آخرت اندیشیِ ادیان آسمانی، ناتوانی در فهمِ حقیقتِ خالصِ دین و...
دین پژوهی;روش شناسی مطالعات دینی;انسانمداری;نظریۀ عمل گرای صدق;ویلیام جیمز;