اندیشه های عرفانی در شعر فارسی اقبال لاهوری و تجلی آن در جامعه
محمد جواد همدانی
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
1387
اندیشه عرفانی اقبال نشأت گرفته از آموزه های دین اسلام و هماهنگ با اوضاع کنونی جهان می باشد. اقبال با مطالعه منابع اصیل اسلامی، درک نیازهای مادی و معنوی بشر امروز، عبرت آموزی از تاریخ بشریت و تعمق وتدبر در اندیشه های فلسفی و عرفانی کهن و نو در صدد بازسازی اندیشه های دینی و عرفانی اسلام برآمد. وی بر آن است که دیدگاههای سنتی عرفانی بدون توجه به مسایل و نیازهای معنوی و مادی بشر عصر جدید هرگز پاسخگوی مسایل بشر امروز نیستند. در اندیشه اقبال حرکت و عشق نقش اساسی را دارند؛ گویا عشق باعث حرکت است و حرکت همراه با عشق. مکتب او مکتب پویایی است که در آن لحظه به لحظه سالک به سوی کمال مطلق سیر عروجی دارد. اما او هرگز به هدایت «شخصی» و «نجات خود» بسنده نمی کند. او خواستار تشکیل جامعه موحدان، بدون در نظر گرفتن حد و مرزهای قراردادی است که در آن جامعه همه به سوی کمال مطلق سیر می کنند. اینجاست که وی عرفان که یک حرکت درونی است را با تشکیل جامعه که امری بیرونی است هماهنگ می کند. در اندیشه او هماهنگی دین و دنیا، قدرت و فقر، ماده و معنویت، درون و برون و رزم و بزم نه فقط امکان پذیر است بلکه بسیار ضروری است. زهد واقعی در تسخیر جهان است و نه در ترک آن و به عبارت دیگر عرفان در جهانداری است و نه در جهان گذاری. در عرفان اقبال «انسان» دارای جایگاه ویژه ای است. جایگاه انسان در شعر و اندیشه اقبال چنان رفیع است که انسان در مقابل خدواند همه خود را نمی بازد و هرگز نمی خواهد در ذات احدیت فانی بشود. بلکه انسان اقبال همیشه استقلال و خودی خود را نگه می دارد. چون انسان نیز رنگ و بوی خدایی دارد صفات خدا همچون بی مثل و بی نظیر بودن را در انسان نیز می توان مشاهده کرد.