در فضاي جهاني شدن پايان قرن بيستم و هزاره سوم ميلادي عناصر دولتمداري با چالش و فرصت مواجه گرديد. اين فضا براي تمامي کشورها داراي تبعات يکسان نبود برخي از کشورها که زير ساخت هاي دولت را براي ورود به عصرپسا - صنعتي و پسا دموکراسي و اقتصادهاي فرامکاني و زماني و بازيگران متعدد و متنوع و متکثر قدرت آماده نموده بودند توانستند از اين شرايط به عنوان يک فرصت استفاده نمايند. در عصر جهاني شدن محيط بين الملل از تفکر سخت افزاري به سمت نرم افزاري براي برخي از کشورها ترسيم گرديد و اين امر با تحولات اساسي محيط بين الملل از قبيل پايان جنگ سرد، فرو ريختن ديوار برلين، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، جابجايي در نظام دوقطبي و تحقق انقلاب الکترونيکي، جامعه شبکه اي و... پا به عرصه وجود گذاشت. بنابراين جهاني شدن در عرصه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي داراي رويکردهاي جديد بوده که همگي بر مفاهيم دولت وستفاليايي تاثير به سزا گذاشتند. جهاني شدن اقتصاد در چارچوب انقلاب اطلاعاتي زمينه فرسايشي دولت را آماده و از اين حوزه ساختارهاي سياسي، فرهنگي کارکردي جهاني به خود گرفتند. در اين عصر محيط بين الملل به لحاظ تئوريک به سوي جامعه بين الملل هدايت گرديد. در اين فضا سرزمين به حصار دولت و جمعيت عامل قدرت، حکومت مطلق و حاکميت بلامنازعه با بحران معنايي مواجه شدند. شرايط جهاني شدن اقتصاد تا مقطعي وارد حوزه تئوريک شد که از افول دولت و يا فرسايش آن سخن به ميان آمد.