آغاز افتاده: «قاصر بود از دامن اوتات که دستی است کوته بود از درگه اوتات که پایی است دردا که بر هر کس از این قصه سرودیم گوید که شرر شاعر بیهوده سرائی است
انجام افتاده: «جز مدح ملک زاده اعظم که زبانش بر هر چه بود گنج هنر آمده مفتاح کاوس شدی دل عالم که ز خاطر او مهر هنر آمد و عالم همه اشباح».