در جمع میان آراء افلاطون و ارسطو. قفطی این رساله را با نام کتاب فی اتفاق آراء ارسطوطالیس و افلاطون یاد کرده است.
منظور و هدف فارابی از تالیف این رساله بر طبق آنچه او خود در مقدمه آن نگاشته وفق دادن یعنی اثبات توافق است میان آراء افلاطون و آراء ارسطو، در مسائلی مانند: حدوث و قدم عالم، اثبات مبدء اول، صدور اسباب از حق، نفس، عقل، ثواب و عقاب و برخی دیگر از موضوعات اجتماعی، اخلاقی و منطقی.
وی 17 موضوع را که مردم تصور میکنند ارسطو و افلاطون درباره آن اختلاف عقیده دارند و یا خود ارسطو درباره آن دو سخن متناقض دارد و نیز منشا تصور اختلاف را یاد کرده و در ارجاع سخنان متناقض ایشان به یک حقیقت، کوشیده است.
آقای بدیعالزمان فروزانفر در مقاله محققانهای که درباره فارابی و مولفاتش نوشتهاند و مرحوم دهخدا تمام آن را در لغت نامه آورده است نوشتهاند: فارابی یازده مسئله فلسفی که به عقیده افلاطون مختلف تعبیر شده...طرح میکند...و به خیال خود آنها را بر یکدیگر تطبیق میکند. و بعضی آراء را با هم وفق داده و بعضی را نتوانسته است وفق دهد مانند مسئله ابصار که در نتیجه، اشکال را بر طرفین وارد میداند...
در گفته استاد چند نکته را یادآورد میشود: اولا چنان چه ملاحظه میگردد در این رساله 17 مسئله مطرح شده که 7 مسئله آن فلسفی و بقیه منطقی، اخلاقی و اجتماعی یا به قول خود فارابی مدنی است.
ثانیا در مورد مسئله ابصار با توجه به روشی که فارابی در اثبات توافق دو فیلسوف به کار باید گرفت که موفق به انجام مقصود گردیده است.
فارابی خود در ذیل مسئله ابصار روش خود را بدینگونه بیان میکند: «فلاسفه برای اداء مقاصد فلسفی و انظار لطیف و دقیق در نتیجه کوتاهی و ناتوانی لغات از تعبیر کامل، به ناچار متوسل به الفاظی میشوند که هر چند قالب کامل آن معانی نیستند ولی تا حدی مقاصد آنان را تعبیر میکنند بدین معنی که لغاتی مشترک که اعم از مقصود است به کار میبرند، به طوری که اگر کسی به دیده عیبجویی بنگرد به آسانی میتواند خردهگیری کند و اما صاحب فهم درست و عقل کامل که نه به منظور مغالبت و تعصب ورزی بلکه برای فهمیدن حقیقت، سخنان ایشان را بنگرد اندک اتفاق میافتد که گمراه شود و در شبهه افتد».
از آخرین مسئلهای که فارابی در این رساله طرح کرده (مسئله ثواب و عقاب) برمیآید که در تالیف این رساله منظور دیگری نیز داشته و علاوه بر اثبات توافق افلاطون و ارسطو میخواسته است بعضی مسائل فلسفی را که با ظواهر شرع مخالف مینموده است بر اصول دینی و شرعی تطبیق کند و به عبارت دیگر برخی مسائل را که این دو فیلسوف متهم به داشتن عقیدهای بر خلاف اصول و مبانی شرع درباره آن هستند به نحوی تاویل کند که رفع تهمت از آنان شود.
درباره این که چه عاملی او را وادار کرد تا به گفته خود «شبهت اختلاف افلاطون و ارسطو را رفع و مردم را متوجه توافق عقیده آنان کند» وی خود چنین میگوید: «چون دیدم اکثر مردم این عصر در حدوث و قدم عالم بحث میکنند، ناچار شدم رسالهای تالیف کنم تا سخن آنان را در ضمن آن رساله روشن و نزاع را از میان مرتفع سازم زیرا این مقصود مهم و این منظور نافع است. چه در تعریف فلسفه میگوییم: «فلسفه شناختن حقایق موجودات است که هم چنان که هستند». و این دو حکیم خود اصول و مبانی فلسفه را تقریر کردهاند و آنچه ایشان میگویند اصل و قانون فلسفه و مرجع و منبع این فن است و این سخن را اگر کافه ارباب عقل تصدیق نکنند، بیشتر صاحبان فهم درست و عقل صافی بدان گواهی میدهند. و چون سخن راست (خبر صادق) آن است که با محکی عنه (واقعیت) مطابق باشد پس اگر اختلافی میان سخن این دو حکیم باشد ناچار، یا تعرف فلسفه نادرست است و یا برخلاف مفروض، این دو تن حکیم نیستند. ولیکن تعریف فلسفه درست است و هم چنین شهرت عظیم فضیلت ارسطو و افلاطون و ارجمندی مقام ایشان در فن فلسفه بیاصل نیست، زیرا هیچ حجتی قویتر از توافق عقلاء بی شمار مخصوصا پس از تامل و مطالعه، بر یک رای نیست، به خصوص که این اتفاق سخن در این مورد به جایی رسیده که فلسفه دانی این دو حکیم ضربالمثل شده است و سخن ایشان در مسائل فلسفی معتمد و دلیل شمرده میشود. بنابراین مقدمه ناچار باید قبول کنیم که مردم به خطا تصور میکنند که این دو فیلسوف با یکدیگر در برخی از مسائلی اختلاف اساسی دارند» (استاد بدیعالزمان فروزانفر در مقالهای که در بدان اشارت رفت گفته فارابی را درباره سبب تالیف چنان تفسیر کردهاند که با تفسیر ما مطابق نیست و نقاط ضعفی دارد، عبارت ایشان چنین است: «علت تالیف کتاب مزبور و تطبیق آراء این دو حکم بر یکدیگر این است که بالنتیجه ثابت شود که از علوم حقیقی است: زیرا اگر این دو حکیم با هم مخالف باشند لازم میآید که رای یکی از این دو باطل باشد زیرا اجتماع نقیضیت محال است بدین جهت در مسائل تردید حاصل و فلسفه جز و علوم ظنی محسوب میگردد ابونصر بدین نظر ناچار است هر طور باشد اختلاف آراء ارسطو و افلاطون را به اختلاف لفظی راجع نموده و عقیده آنها را یکسان شمارد، قصد ابونصر شریف است. ولی نتیجه این جمع و تطبیق وقوف و انحطاط فلسفی است. زیرا مردم فکر میکنند که فلسفه علم حقیقی است و ارسطو و افلاطون تا جایی که طاقت بشری مقتضی است حقائق آنها را یافتهاند و فکر ما در این مسائل بیجهت است. نک: لغت نامه دهخدا: «ابونصر» مقاله آقای بدیعالزمان). فارابی پس از بیان مطالب فوق به شرح علل و موجبات اساسی پیدایش عقاید نادرست و شیوع مطالب مخالف واقع در میان مردم پرداخته و با دقت و موشکافی در عین حال سادگی مخصوص به خویش تحلیل کرده و به نکات روانی و اجتماعی جالبی اشاره کرده است.