مثنوی کوتاهی از بهمن بن کیقباد که آن را در ۹۶۹ یزدجردی به رشته نظم کشیده است. مولف که به دستور سنجانه روحانی زرتشتی این قصه را به نظم کشیده خود را در پایان آن چنین معرفی نموده است: «من آن مسکین که بهمن هست نامم/ به نوساری بود رخت و مقامم/ دگر میدان که بابم کیقباد است/ دلش در یاد ایران شاد شاد است/ پدر بودش که هرمزیار دستور/ مقامش در گرو ثمان باد پر نور. (نیز نک ریو، ۱/۵۰)
سپس علت لقب یافتن روحانی زرتشتی به ام سنجانه را چنین توضیح میدهد< «لقب سنجانه را دانی تو ای یار/ به هر دانش شده سنجیده کردار/ از آن دانش لقب سنجانه بودست/ که او در کار دین خوبی نمودست.
1
2
3
بنام ایزد دانای سبحان/ به هر دم میسرایم نکته از جان...
دگر توفیق باد از لطف یزدان/ که بر جانم رسانی تحفه هزمان.
تمت. تمام شد. کاتی الحروف من بنده دین هیربدزاده داراب بن هیربد هرمزیار بن هیربد کیقباد لقب سنجانه. هر که خواند دعا و آفرین برساند. این جزء تواریخ بود، ز مبارک بهمن بماه شهریور سال یکهزار چهل و چهار نوشته شد. تمت. تمم بالخیر.