بشر همواره دغدغه این را داشته است که بر گذر زمان فائق آید، اما تنها راه موجود برای این مسئله آن است که حضور خود را در زمان اثبات کند .لیکن برای اثبات وجود خود در زمان نیز ابتدا باید چیستی یا ماهیت زمان مشخص شود گویی اینکه تنها با شناخت زمان، امکان شناخت و اثبات وجود خویشتن تحقق میصیابد .افلاطون در تیمائوس، به دو جنبهصی زمان یعنی گذشته و آینده اشاره میصکند در حالی که از زمان حال سخنی نمیصگوید در مقابل، زمان در ارسطو مسیر خود را در حالصحاضر پیدا میصکند .آرای هوسرل هم دستکم در قسمتهایی در چارچوبی ارسطویی قرار میگیرد اما در بخشصهای خاصی از دستصنوشتهصهای هوسرل و بنابر تفسیر جدید او از پدیدهصشناسی ماهیت زمان، حال یا اکنون، مفهوم خود را از دست میصدهد، این پیشرفت که مفهوم افلاطون از زمان را دوباره زنده کرد، در وجود و زمان هایدگر کاملصتر شد .زمان حال میصتواند اساس مفهوم پرتاب شدگی، که رابطهصی دوجانبهصی ورود آیندهصی اصیل و داشتن گذشتهصی اصیل را برقرار میصسازد، باشد .امروزه ما میصدانیم که بدون استمداد از یافتهصهای علم فیزیک، امکان بحث جدی در این زمینه وجود ندارد .در فیزیک جدید، به عنوان مثال در نظریهصی نسبیت اینشتین، ویژگیصهای زمانی مثل گذشته، حال و آینده، ممکن نیست وجوهی از واقعیت فیصنفسه باشند یعنی همهصی رویدادها، چه گذشته، چه حال و چه آینده، در یک چارچوب مرجع حال است .از جهتی با مطرح شدن کوانتوم، بار دیگر قوانین فیزیکی به چالش کشیده شد و همراه با آن مفهوم زمان نیز تعریفی جدید به خود گرفت .بنابراین سعی من در این پژوهش علمی-فلسفی، بررسی مفهوم فلسفی زمان در دیدگاه هوسرل و هایدگر، سپس مقایسهصی تعریف فلسفی زمان در آرای این دو فیلسوف با تعریف آن در فیزیک و نزدیک کردن مفهوم زمان در علم و فلسفه، میصباشد
متن يادداشت
Man have always been concerned about overcoming time, but the only way to do so is to prove their presence in time. But in order to prove one's existence in time, one must first determine what is the nature of time, seems as only by knowing time, it is possible to know and prove oneself. Plato in Timeous refers to two aspects of time, the past and the future, while he does not speak of the present. In contrast, time in Aristotle finds its way into the present. However, Husserl's views sometimes fall within the Aristotelian framework, but in certain parts of Husserl's manuscripts and, according to his new interpretation of the phenomenology of the nature of time, now, lose its meaning, This development, which revived Plato's notion of time, became more complete in Heidegger's Being and Time. The present can be the basis of the concept of throwing, which establishes the bilateral relationship of The entrance of the Authentic future and Having an authentic past. Today, we know that without considering of physics, there is no possibility of serious debate. In modern physics, for example in Einstein's theory of relativity, temporal features such as past, present and future may not be aspects of reality. That is, all events, past, present, and future, are in the same frame of reference. On the other hand, after the introduction of the theory of quantum mechanics, physical laws were again challenged, and with that the concept of time took on a new definition. So in this philosophical study, I try to examine the philosophical concept of time in Husserl and Heidegger's view, then compare the philosophical definition of time in the views of these two philosophers with its definition in physics and I try to bring the concept of time closer to science and philosophy
نام شخص به منزله سر شناسه - (مسئولیت معنوی درجه اول )