نگاهی که در کشور ما به مقالهٔ انتقادی وجود دارد عموماً این نگاه است که چنین مقالهای باید صرفاً انگشت بر ضعفهای اثر بگذارد و فقط یادآور هر کژی و خطایی شود که در آن میبیند. اما نقد و نقادی این نیست و این رأی به صواب نزدیکتر است که نقادی کاوشی است دوسویه؛ از سویی کندوکاوی در باب فهم اثر و درک و دریافت و گوارش آن است که به گمانم این وجهِ پررنگتر نقادی است و بهطور معمول آن را نادیده میگیرند و فقط به جنبهٔ دوم نقد میپردازند؛ از سوی دیگر، یافتنِ لغزشها و ارائهٔ بینشی است که ممکن است با بینش نگارندهٔ متنِ مورد بحث متفاوت باشد؛ گو اینکه باید گفت نقدِ متنی فلسفی نقد از ایستار و نگرهای متفاوت است، نه بدین معنا که ایستاری که نقد میشود خطا است، بلکه صرفاً ذکر این نکته است که آن نگرش تفاوتهایی گاه جزئی و گاه بنیادین با نگرش فرد منتقد دارد. در این جستار خواهم کوشید این دوسویهٔ نقادی را مد نظر قرار دهم و بر این طریق گام نهم؛ یعنی نخست مطالبی مختصر با هدف نشاندادن روش اثر و صورت آن و شرح کوتاهی از آن خواهد آمد و نیز درک و استنباط خود را از این اثر ارائه میکنم و سپس در بخش دوم نقاط قوت آن را نشان خواهم داد. در پایان، در بخش سوم، خواهم کوشید نکاتی را، برخاسته از سویهٔ سلبی کار نقادی یادآور شوم؛ چراکه اگر ما در وهلهٔ نخست به درک و فهم اثری دست نیابیم سخن از تأیید کردن یا نکردن بخشی از اثر یا کل آن امری ناپذیرفتنی و وهمی خواهد بود.