رابطه عقل و دین از نظر فلاسفه مشاء (کندی، فارابی، ابن سینا، ابن طفیل و ابن رشد)
نام نخستين پديدآور
علی قربانی
وضعیت نشر و پخش و غیره
محل نشرو پخش و غیره
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تاریخ نشرو بخش و غیره
1388
یادداشتهای مربوط به خلاصه یا چکیده
متن يادداشت
ابن رشد برجسته ترین فیلسوف اندلس می باشد که چون اخلاف خود ابن باجه و ابن طفیل نظریاتش موافق با اعتقادات سلسلمه موحدین اندلس بود. او سعی کرد در زمینه فلسفه آراء ارسطو را بطور خاالص و پیراسته از نظریات نوافلاطونیان ارائه دهد. وی تفاسیری بر آثار ارسطو نوشت که به تفسیر بزرگ، تفسیر متوسط و تفسیر کوچک معروف شدند. ابن رشد از ابن سینا و فارابی بخاطر دور افتادن از تعالیم اصیل ارسطو انتقاد کرده است. و چند کتاب در زمینه اثبات توافق بین دین و فلسفه نوشته است. او معتقد است که دین دارای معانی باطنی و ظاهری است. برای عامه جنبه تمثیلی و رمزی آن مورد نظر است اما برای خواص معنای باطنی دارد. وی برای رسیدن به خدا از استدلالات قرآنی استفاده می کند (دلیل اختراع و دلیل عنایت) همچنین برای اثبات توحید به آیات قرآنی استشهاد میجوید و صفات خدا را هفت صفت می داند که ام الصفاتند و عبارتند از: علم، حیات، قدرت، اراده، سمع، بصر و کلام. به نظر ابن رشد پیامبر کسی است که به وحی الهی وضع شرایع می نماید. اثبات نبوت از طریق معجزات نمی باشد چون قرآن از این شیوه نهی می کند. در خارج از قلمرو عقل حیطه وسیعی وجود دارد که عقل را بدان دسترسی نیست و باید در این موارد از وحی یاری جست. از نظر ابن رشد فیلسوف معاد را به صورت روحانی اثبات می کند ولی متکلم بصورت جسمانی. قرآن با نظر به سعادت همه انسانها به زبان تمثیلی درباره معاد سخن گفته است. توده مردم باید تمثیلات را بصورت ظاهری آن بپذیرند و معنای باطنی آن تمثیلات برای عوام نباید تادیل گردد. تاویل متشابهات قرآن بعهده راسخان در علم است که همان فلاسفه می باشند. تأویل شرایط خاوصی دارد که باید رعایت شود. از نظر ابن رشد هر گاه ظاهر نص شریعت با آنچه که برهان افاده می کند موافق نباشد باید آن نص را تأویل کرد. نتیجه نهایی: انسان ذاتا پرسشگر است و درباره جهانی که در آن زندگی میکند یک سلسله پرسشهای اساسی مطرح می کند که پرداختن به پاسخ آنها مباحثی چون جهانشناسی، خداشناسی، معاد و نبوت را بوجود می آورد وقتی انسان به اندیشه و گفتگو درباره این مسائل و مباحث می پردازد فلسفه بوجود آید. انسان میتواند پاسخ به این سوالها را از منبع دیگری هم بجوید و آن منبع وحی است . اما روی آوردن به وحی باعث نمی شود که انسان فلسفه را رها کند چرا که وحی خودش زمینه ایجاد فلسفه را فراهم می کند. چون اولا کلام وحی ماهیت فلسفی دارد یعنی مباحث را گاهی خودش مطرح می کند و ثانیا بشر را دعوت به تفکر و تدبر در آن سخنان می کند. و نتیجه این کار بوجود آمدن فلسفه است و نمی توان گفت دین با فلسفه مخالف است چون درست نیست که بگوئیم دین، انسان را به کاری دعوت می کند که خودش با نتیجه آن مخالف است. دین عقل را ستوده است و انسانهایی را که از عقل خود استفاده صحیح نمی کنند نکوهیده است. نمی توان گفت عقلی که مود نظر دین است با عقل اصطلاحی فلاسفه متفاوت است. از نظر دین عقل باعث سعادت انسان می شود. انسانها بخاطر داشتن عقل مسئول اعمال خویش هستند. حضرت علی(ع) می فرماید: عقل جوهری است دراک که بر اشیاء از جمیع جهات محیط است و قبل از وجود اشیاء به آنها عارف است. پس عقل علت موجود است و نهایت مطالب است. این تعریف از عقل به معنایی از عقل که فلاسفه بکار می برند (که در سطور ذیل خواهد آمد) بسیار نزدیک است. کاربردهای کلمه عقل در آیات و روایات نشان می دهد که عقل در دین به معنای عقل نظری و عقل عملی مورد نظر است./