یکی از مسائل واضح در علوم این است که با مطرح شدن یک دانش در جامعه، عدهای به طور افراط و تفریط به آن نظر میکنند ؛ علم منطق با تدوین آن از سوی ارسطو، عدهای کلیت آن را به کامل پذیرفتند و عدهای نیز درحوزههای اسلامی و غربی به انتقاد این علم پرداختند. از این دسته افراد، در حوزه اسلامی، بعضی با انگیزه دفاع از دین و حفظ تعالیم اسلامی با منطق مخالفت ورزیدند، این عده، علم منطق را بیفایده و زائد و بعضاً مضر میدانستند و عدهای دیگر با تمسک به برخی قواعد منطقی ایراد واردکردند، این گروه کلیت منطق را قبول داشتند. برخی از انتقادات این گروه معلول فهم نادرست بعضی از مباحث منطقی و یا نتیجهی مثالهای غلطی بود که برای آن مباحث آوردند،که در این زمینه نقدهای آنها را صحیح میباشد. این مخالفتها از زمان اسکندر نحوی، قبل از نهضت ترجمه آغاز شد. هرچند عدهای با وضع منطق ریاضی خواستند نقصهای این علم راکمتر کنند؛ولی به طور کامل و جامع این هدف تحقق پیدا نکرد و همچنان این انتقادات ادامه داشت. برخی از انتقادات منتقدین باعث پخته شدن دانش منطق وکاهش کاستیهای آن گردید. نکته قابل توجه در بین مخالفان منطق آن است که آنان در عین مخالفت با علم منطق، آگاهانه یا ناآگاهانه از قواعد منطقی بهره جستند و این پارادوکسی است که هیچگاه نمیتوانند از آن رهایی یابند. نکاتی که در این رساله به عنوان پاسخ به مخالفان و منتقدان میتوان ذکر نمود بطور خلاصه بدین قرار است: اشکال این ادعا که علم منطق و دین ناسازگارند صحیح نیست، چه بسا منطق سلاح قوی برای دفاع از مبانی دین میباشد. عرفا، شناخت اشیا را ازریق شهود وقلب میدانستند و این ابزار شناخت در منطق ارسطو جایگاهی ندارد. نکته قابل ذکر اینکه اعتقاد به منطق و پایبندی به قواعد منطقی به هیچ عنوان منافات با اعتقادات عرفانی ندارد؛ زیرا آنچه در منطق به صورت اولاً و بالذات مدنظر است پرداختن به صورت تفکر و استدلال است لذا در قالب استدلال و صورتهای منطقی میتوان مباحث دینی و عرفانی بیان شود. نکتهی دیگر اینکه، اختلاف میان منطقیون و اشتباهات آنها بیفایده بودن منطق را نمیرساند؛ زیرا که اختلاف آنان در مباحث منطقی چندان زیاد نیست، بیشتر اختلافات در نظرات فلسفی آنان میباشد. آنها با به کار بردن قواعد منطق میتوانند از اشتباهات خود رهایی یابند. امروزه شناخت اشیا با حد منطقی ارسطو، معنای خود را از دست داده و اشیا را میتوان با ترکیبات و لوازم و خواص آنها شناخت و ذهن را از چهار چوب مفاهیم محدود نجات داد. بیفایده بودن قیاس که به بیفایده بودن منطق منجر می شود باطل است ، زیرا که این ادعا نتیجهی استدلال است.