زیبایی و هنر در نظام فلسفی افلوطین (203-273 م.) جایگاه مهمی دارد. او در سه رساله از «نه گانه ها»ی خود به طور مستقل به مساله زیبایی و هنر پرداخته است: رساله ششم از نه گانه اول، رساله هشتم از نه گانه پنجم و رساله هفتم از نه گانه ششم. به دو گونه می توان نشان داد که هنر و معرفت در فلسفه افلوطین یکی هستند؛ آنجا که هنرمند برای نظاره زیبایی معقول، خود را باید زیبا کند و برای زیبا شدن همانند پیکرتراشان، پلیدی را از خود دور سازد. با دور ساختن پلیدی از خود، هنرمند به خود خویشتن باز می گردد و بدین ترتیب، زیبا می شود و به نظاره زیبایی عقل می پردازد.دیگر اینکه فعل هنرمندانه همانند فعل طبیعت، نفس و عقل است؛ همان گونه که آن ها با نظاره، زیبایی تولید می کنند، هنرمند هم با نظاره صورت های عقلی، زیبایی را خلق می کند. در این صورت، آنچه رهبر تمام تولیدات است، معرفت خواهد بود. پس در نظر افلوطین، زیبایی شناسی همان معرفت شناسی و هستی شناسی خواهد بود. در این تفکر، راه درک هستی، زیبا شدن و راه زیبا شدن، نیک شدن است.