این رساله که به تحلیل و بررسی دین و معنای زندگی در فلسفه تحلیلی پرداخته است، در سه فصل و یک نتیجه گیری سامان داده شده است. در فصل نخست که در واقع، مقدمات ورود به بحث بحساب می آید، به ایضاح، تحلیل و بررسی چهار مسأله زیر پرداخته ایم: 1. تحلیل و بررسی علل و دلایل پیدایش مسأله معنای زندگی در مغرب زمین. 2. تحلیل و بررسی علل و دلایل رشد اندک نظریه های معنای زندگی در قرن بیستم. 3. ایضاح مفاهیم و تفکیک تقریرهای گوناگون از معنای زندگی. 4. نگاهی به فلسفة تحلیلی در قرن بیستم. در دو فصل بعد نظریه های فیلسوفان تحلیلی درباره معنای زندگی را توضیح و نقد و بررسی کرده ایم. نظریه های معنای زندگی را می توان به سه دسته نظریه های طبیعت گرا، ناطبیعت گرا و فراطبیعت گرا تقسیم کرد. نظریه های طبیعت گرا بر این نظرند که امکانات و قابلیتهای موجود در همین جهان مادی برای معنادار ساختن زندگی آدمی کافی است ولی نظریه های فراطبیعت گرا بر این عقیده اند که وجود خداوند و یا جاودانگی آدمی برای معناداری زندگی لازم است. اما، نظریه های ناطبیعت گرا ضمن انکار دو دیدگاه رقیب، بر این باورند که به مدد اصول و پیش فرضهای عقلی می توان از معناداری زندگی آدمی دفاع کرد. نظریه های طبیعت گرا به نظریه های انفسی و آفاقی و نظریه های فراطبیعت گرا به نظریه های مبتنی بر وجود خداوند و نظریه های مبتنی بر جاودانگی آدمی تقسیم می شوند. در واقع، فیلسوفان تحلیلی عمدتا از نظریه های طبیعت گرایانه یا ناطبیعت گرایانه در معنای زندگی دفاع می کنند و بیشتر به نقد و بررسی نظریه های فراطبیعت گرایانه می پردازند که در واقع، از لزوم اساسی ترین آموزه های دینی یعنی وجود خداوند و زندگی پس از مرگ برای معنای زندگی دفاع می شود. البته، پیش از بحث از نظریه های معنای زندگی به معنی شناسی فیلسوفان از معنای زندگی پرداخته ایم تا روشن سازیم که هر یک از نظریه های آنها درباره معنای زندگی بر چه معنایی از معانی چندگانه ای که فیلسوفان تحلیلی برای معنای زندگی برشمرده اند، استوار است. در آثار فیلسوفان تحلیلی معنای زندگی به یکی از معانی هدف، تعالی و احترام و افتخار عظیم و کارکرد گرفته شده است. در این بخش توضیح داده ایم که ارزش، یکی از معانی اساسی معنای زندگی است و دو معنای تعالی و احترام و افتخار عظیم دو تفسیر از ارزشمند که فیلسوفان تحلیلی برای معنای زندگی ارائه کرده اند زیرا بر این باورند که هر ارزشی نمی تواند به زندگی آدمی معنا دهد بلکه ارزشهایی می توانند به زندگی معنا دهند که باعث تعالی یا احترام و افتخار عظیم در زندگی گردند. در این رساله تلاش شده است تا از این دیدگاه فیلسوفان تحلیلی دفاع شود که معنای زندگی مقوله ای متمایز از دیگر مقوله های هنجاری اخلاق و خوشبختی است و در واقع، هر یک از سه مقوله فوق اضلاع یک زندگی برتر یا بهترین زندگی یا یک زندگی شایسته زیستن را تشکیل می دهند و لذا، نباید آن را به دیگر مقولات. هنجاری تقلیل داد. از سوی دیگر، از این دیدگاه دفاع کرده ایم که می توان میان اصرار نظریه های طبیعت گرایانه بر کفایت ارزشهای موجود در این جهان با تأکید نظریه های فراطبیعت گرا بر لزوم وجود خداوند یا جاودانگی برای معنای زندگی و عدم کفایت ارزشهای موجود در این جهان برای معنای زندگی آشتی داد زیرا معنای زندگی به معنای ارزش زندگی امری بسیط نیست و دارای مراتب گوناگونی است ودر حقیقت، نظریه های فراطبیعت گرا وجود خداوند یا جاودانگی را برای سطح عالی ای از معنای زندگی لازم می دانند ولی نظریه های طبیعت گرا ناظر به سطح و مرتبه پایین تری از ارزشها هستند که ارزشهای موجود در این جهان را برای معنای زندگی کافی می دانند. بنابراین، می توان گفت که هر یک از نظریه های طبیعت گرا و فرا طبیعت گرا درصددند تا شرائط دستیابی به مرحله خاصی از معناداری را بیان کنند. در این رساله که صبغه ای فلسفی دارد، علاوه بر اینکه از آموزه های دینی در تبیین و نقد و بررسی دیدگاههای فیلسوفان تحلیلی بهره گرفته شده است، از دیدگاههای الاهی دانان و فیلسوفان مسلمان نیز در نقد و بررسی نظریه های فیلسوفان تحلیلی نیز استفاده شده است./