آنچه از یک دیندار و مومن حقیقی خواسته شده ایمان، تعقل، معرفت و راهیابی و هدایت است که تقریبا در همه ادیان بر آن تأکید شده است. اساس ایمان، معرفت قلبی فرد نسبت به خداوند، معاد و نبوت است. اولین لایه ایمان پذیرش اسلام و نهائی ترین آن رسیدن به یقین است. مؤمن برای راه یافتن و شناخت این حقایق بی نیاز از تعقل و اندیشه نیست. عقل سلیم که مطابق فطرت عمل کند، خود به حقیقت یگانه ذات احدیت و وجود فرستادگانش و روز حساب معترف است. بنابراین عقل از مهمترین قوای شناختی به عنوان رسول باطنی و فرستادگان خداوند به عنوان پیامبران بیرونی، هادی و راهنمای بشر برای کسب معرفت و راهیابی به سوی حق تعالی می باشند. معرفت ذات لایتناهی حق تعالی از نظر دین، انفع المعارف محسوب می گردد.عرفان یکی از نظامهای اعتقادی است که در بستر فرهنگ اسلامی با صبغه اسلامی شکل گرفته و به جهت معرفت شهودی و حضوری که در عرفان به آن قائل هستند، اقرب طرق برای شناخت خداوند است. از عناصر مؤکد که عرفا در مراحل عالیه معرفت الله به آن می رسند «حیرت» می باشد. عارف معتقد است که شناخت حضرت حق و راهیابی به ساحت یگانه وی در نهایی ترین مرتبه خود باعث حیرت و حیرانی مومنین می گردد. «حیرت » یکی از مطلوبات مهم در عرفان اسلامی و متلازم با معرفت عالی و کشف عالی است. در ظاهر امر به نظر می رسد که حیرت به معنی جهل و تشویش و سردرگمی و ضلالت باشد. اما در عرفان بدیهه ای است که بر دل عارف می افتد و به حیرت رسیدن، نشان از به مقصد رسیدن دارد. حیرت عارف ناشی از مواجهه وی با اسراری از عالم ماوراء الطبیعت و غیب و ادراک تجلیات نوبه نو حق تعالی است که در هر لحظه جلوه ای نو دارد . از نگاه عارف هستی را وحدت صرف در برگرفته است، هیچ چیز نیست، جز حقیقت ذات باری تعالی که نظام جلوات هستی، مظهری از او هستند و حقیقت ذات باری تعالی را نشان می دهند، اما باز هم نشان از او ندارند. بنابراین باید قائل به بود و نبود، هست و نیست، واحد و کثیر، تشبیه و تنزیه، حقیقت وخلقیت خداوند شویم. چون اشاره به یک طرف از موارد فوق شناخت ناقصی از خداوند را می فهماند و شناخت درست از خداوند این است که به هست و نیست وتشبیه و تنزیه او قائل شویم. اینها اموری است که عقل فلسفی برنمی تابد و قادر به ادراک آنها نیست. عقل مقید به مبانی خاص خود بوده و به جهت محدودیت و محصور بودن در زمان و مکان& این عالم در معرفت فرا زمانی و فرا مکانی دچار صعوبت می شود.عقل هر چند یکی از قوای مهم ادراکی است اما در شناخت خداوند اظهار عجز می کند و سقف تعقل در حیرت نمودار می گردد. حیرت عارفان ناشی از معرفت است, بنابراین مطلوبیت خاصی دارد و غیر از حیرت ناشی از جهل است. حیرت ناشی از جهل به جهت سستی اندیشه، ماندن در ححب الفاظ و راه نیافتن رخ می دهد. فیلسوف سعی دارد از تمام حقایق و اسرار هستی حیرت زدایی کند و تصویر روشن از آن ارائه دهد و آنها را در قالب تعریفات و مبانی خود در آورد,اما اهل عرفان، چنین نبوده و هستی را سرشار از اسرار دانسته و خداوند حقیقتی که در عناوینی چون علت العلل و مسب الاسباب و یا آنچه که در رأس سلسله ممکنات قرار گیرد، نیست. بلکه حقیقتی حیرت افکن و حیرت زا بوده و عقول در فهمش عاجزند. لذا حیرت به عنوان یکی از مسائل اساسی اختلافی و حل ناشدنی فیلسوف و عارف است و نگاه هر یک از این دو طائفه نسبت به حیرت متفاوت است. خداوند سرالاسرار و غیب الغیوب است و این بدان معناست که خداوند حقیقتی لایتناهی و بی کران است که در ظرف محدود هیچ شناختی قرار نمی گیرد و شناخت خداوند در حد پی بردن به وجود و هستی وی و معرفت اسماء و صفات اوست و معرفت بیش از این نسبت به حق تعالی، حیرت و حیرانی را بدنبال دارد. در یک نگاه ظاهری به نظر می رسد که دین و حیرت و دعوت به حیرانی عارف، با مقولات دینی ایمان, عقلانیت, معرفت و هدایت درتنافی است. چرا که در عرف متداول «حیرت» با عناصری چون شک و دودلی، ضلالت، سرگردانی و جهالت پیوند دارد. که در قاموس دین به عنوان، ضد ارزش مطرود شمرده است, اما در شناختی عمیق تر ونگاهی دقیق تر می بینیم که حیرت، ایمان و یقین مؤمن را به مخاطره نمی اندازد. زیرا که ساحت ایمان به هست ها تعلق دارد و حوزه حیرت در ماهیات و کیفیات حقایق است. عقلانیت دینی بگونه ای است که با حیرت عارف همنشین است و معرفت عالی با حیرت قرین است. و به حیرت رسیدن عارف، به معنای ضلالت و گمراهی نیست بلکه عین هدایت و راهیابی است و آن به این جهت است که حیرت ناشی از معرفت است. حیرت و حیرانی در حقیقت لایتناهی و بی کران حق تعالی به عنوان محور و اساس دین، امری طبیعی و مطلوب است.