شناخت و معرفت همواره در فلسفة ملاصدرا به عنوان یکی از مسائل کلیدی نظام فلسفی او مطرح بوده است که با ابزارهای گوناگون می توان به آن دست یافت، از جمله: عقل و ادراک عقلی، تأمل درونی و علم حضوری، کشف و شهود، و وحی است. به اعتقاد ملاصدرا عقل استدلالی، امتداد عقل شهودی و وحی است و با فرض امتداد در یک امر نمی تواند اجزاء آن را جدا و منفصل از یکدیگر دانست، بر این اساس ادراک عقلی اشراقی نیز در امتداد ادراک عقلی تجربی وی می باشد. در این تحقیق سعی شده که دو دیدگاه ملاصدرا و مولانا راجع به عقل و ادراک عقلی بررسی و تحلیل گردد، و تفاوت بینش فیلسوف با عارف در باب عقل، روشن شود. در این خصوص بحث وجودشناسی و ماهیت شناسی که نقش اساسی در باب شناخت را دارد نیز مدّ نظر قرار داده ایم. مولانا و ملا صدرا هنگام تمجید از عقل و استدلال، رویکرد وجودشناسی داشته و هنگام مذمت از آن، رویکرد ماهیت شناسی که ناظر به خصوصیت و ویژگیهای ظاهری عقل می باشد ، نظر داشته اند . ماهیت حدّ و مرز است و همواره با کمیت ها و کیفیتها و سایر مقولات محدود مادی سرو کار دارد. نتایجی که ناظر به فرضیه های تحقیق است عبارتند از: 1- ملاصدرا و مولانا عقل را یک حقیقت واحد می دانند که مرتبی نخست آن عقل کل و نازل آن عقل انسانی است و این حقیقت واحد، بر صادر اول، ملائکه، عالم عقول، عقل انسانی، محصول ادراک و غیره حمل می شود. 2- عقل کلی مورد نظر مولوی در سرود هایش، بر صادر اول، روح؛ اعظم ملائکه ، جبرئیل امین، عقل انبیاء و اولیاء ، نور محمدی، و ... اطلاق می شود. 3- نسبت عقل و قلب در عرفان، فلسفه، روایات و قرآن نسبت ظاهر و باطن است که با ظاهر آن استدلال می کنیم و به وسیلی باطن، آنچه مستدل شده است را شهود می کنیم و یا بر عکس، شهودات قلبی را عقلی و مستدل می نمائیم. در این پژوهش از روش گرد آوری اطلاعات و روش کتابخانه ای که بوسیلی متن خوانی و فیش برداری به تحلیل و توصیف محتوا پرداخته می شود، استفاده کرده ایم.