هدف اصلی مقاله، ارائه دادن تصویری کلی از اوضاع کلی از اوضاع فکری- فرهنگی زمانه ماست از حیث تلقی ای که انسان کنونی از نسبت خود با حقیقت دارد. بدیهی است که دست کم یکی از راه های درک تلقی انسان کنونی از نسبت خود با حقیقت، بررسی سیر تطور این تلقی در تاریخ است. ما این بررسی را با تبارشناسی سنت کتابت، و نقشی که متن- به عنوان دستاورد سنت کتابت- در فرهنگ های کهن و جدید داشته است، به انجام می رسانیم.«متن» برای این بررسی از این لحاظ دستاویز خوبی است که به گواه تاریخ همواره مرجع حقیقت پنداشته می شده است و تا امروز نیز «کتاب»، در فیلم ها، داستان های کودکان، تابلوهای نقاشی و قطعات ادبی و شعری، نماد«دانش» یا «حقیقت» انگاشته می شود. پس این چنین می انگاریم که تلقی ای که انسان در خصوص نسبت متن و حقیقت دارد، تابعی از تلقی ای است که از نسبت خود با حقیقت دارد و پژوهش خود را بر این انگاشته پی می گیریم. بدین ترتیب ما، به ویژه به این خاطر که قصد داریم تلقی انسان«کنونی» را از نسبتش یا حقیقت بسنجیم، ناگزیر از پرداختن به بحث هرمنوتیک هستیم. اما از آنجا که علاقه ما به هرمنوتیک نه در راستای علایق زبان شناختی ما، بلکه ناشی از پرسش فلسفی ما (انسان کنونی خود را در چه نستی حقیقت می یابد؟) است، پس طبیعی است که هرمنوتیک فلسفی، از میان گرایش های دیگر ذیل این عنوان، برایمان اهمیت مضاعف بیابد. چرا که در هر هرمنوتیک فلسفی، نتایج آنچه در ضمن مباحث مربوط به متن طرح می شد، صراحتا تعمیم می یابد و بعد هستی شناختی پیدا می کند؛ و سر انجام، هایدگر، به عنوان بانی این نوع هرمنوتیک کانون توجه ما قرار می گیرد.پاسخ نهایی ما به این پرسش این است که انسان امروز شانس خود را در نیل به حقیقت به نحو مستقیم و بی واسطه، بسیار بالا ارزیابی می کند و ملاقات رو- در- رو را با شاهد حقیقت ممکن می یابد. بدیهی است، از آن جا که مدعای مقاله صرفا «شرح» اوضاع فرهنگی از این حیث، به عنوان یک امر واقع است، تمامی آنچه گفته می شود، متضمن تائید یا رد تفکر هایدگر در این جا به اصطلاح بین الهلالین نهاده شده است و نگارنده خود را در مقام داوری در باب تفکر هایدگر نپنداشته است.