جریان فکری نیرومندی در میان متفکران، هم در جهان غرب و هم در جهان اسلام، وجود دارد که همواره توان عقل را در شناخت خداوند به طور جدی مورد تردید قرار می داده است. این جریان موسوم به «الهیات سلبی» است. عصاره دیدگاه یاد شده این است که شناخت چیستی خدا به هیچ وجه امکان پذیر نیست، نهایت چیزی که انسان می تواند بداند، این است که خداوند چه نیست، نه اینکه چه هست. در این نگرش صفات ایجابی خداوند یکسره، و یا با یک استثنا، نفی و همه به صفات سلبی برگردانده می شود. این مقاله ابتدا دیدگاه پیروان الهیات سلبی در یونان باستان و در سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام را طرح می کند، سپس دلایل و مشکلات الهیات سلبی را عرضه کرده آن را نقد می کند. در تلاشی به قصد تعیین دقیق جایگاه الهیات سلبی در میان سایر نگرش ها، نوعی رده بندی از همه دیدگاه ها ارایه می شود و در نهایت، نشان داده می شود که نمی توان با سلب همه صفات ایجابی، از خداوند شناختی داشت.