قاعده «الواحد»، یکی از مهم ترین قواعد فلسفی به شمار می آید، که البته می توان بنیاد آن را نظریه ای نوافلاطونی دانست. ابن رشد، در کتاب های مختلف خود به قاعده «الواحد» و در پی آن، به تبیین نحوه فاعلیت خداوند و «صدور» پرداخته است. در آثار او، به صراحت می توان دو رویکرد کاملا متفاوت به قاعده الواحد را مشاهده کرد؛ چنان که می توان گفت دیدگاه او نسبت به این قاعده، در آثار اولیه اش مدافعانه بوده اما در آثار نهایی اش منکرانه است. او، در آثاری مانند «تلخیص مابعدالطبیعه»، همانند فلاسفه مشائی مسلمان، به سلسله ترتیبی عقول معتقد می باشد که بر اساس آن، فعل خداوند به صورت آفرینش نظام طولی عقول در عالم ظهور می یابد. با این حال، در آثاری مانند «تهافت التهافت» و «تفسیر مابعدالطبیعه»، او این قاعده را رد کرده و به صدور نظام طولی و ترتیبی عقول مفارق از مبدا اول معتقد نیست.