مورّخان فلسفه و نیز اهل کلام و بسیارى از حکما، یکى از اهداف و ارکان نظریه فیض را «تبیین وساطت بین خداوند و خلق او و نیز توضیح نحوه برآمدن کثرت از وحدت» ذکر کرده اند. در میان فلاسفه اسلامى، فارابى و ابن سینا نخستین کسانى بودند که در این باره به نظریه پردازى پرداختند. پس از ایشان، سهروردى با این اعتقاد که نظریه حکماى مشّایى وافى به مقصود نیست، ضمن اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابن سینا، با قرار دادن آن بر مبنایى دیگر و وارد کردن آموزه هاى جدید، به طرح نوینى از نظریه صدور دست یافت که قرن ها پس از او مورد توجه صدرالمتألّهین قرار گرفت. نویسنده در این مقاله سعى مى کند نشان دهد که ملّاصدرا در تدوین نظریه خویش درباره نظام فیض، حدّاقل از چهار جهت از مکتب اشراقى تأثیر پذیرفته است: 1) توجه به جهات و حیثیات عینى در پیدایش کثیر از واحد؛ 2) عدم پذیرش انحصار عقول به ده عقل؛ 3) پذیرش عقول عرضى علاوه بر عقول طولى؛ 4) استفاده از قاعده امکان اشرف براى تبیین نظام فیض.
موضوع (اسم عام یاعبارت اسمی عام)
عنصر شناسه ای
قاعده امکان اشرف;حکمت اشراق;ملاصدرا;نورالانوار; فیض;فلسفه (عام);عقول طولی و عرضی;
تقسیم فرعی موضوعی
ملکوت;خداوند;کتاب المبدا و المعاد;صدور کثرت از وحدت;قهر و غلبه;نورالانوار;عقل ;واجب الوجود;قاعده الواحد;نور اقرب;اشراق و مشاهده;علت;نورشناسی;نفس آدمی;علم الانوار;نور سانح;نور اول;نور دوم;عقول متکافی;انوار قاهره;انوار قاهره سفلیه;پرتو نامه;موجود اشرف;موجود