برهان مشهور انسان معلق ابن سینا همواره مورد توجه متفکران مغرب زمین، از قرون وسطی تاکنون، بوده است و بسیاری از فلاسفه غربی با بهره گیری از این استدلال به طرح ایده های خویش پرداخته اند. یکی از نمونه های برجسته مشابه استدلال ابن سینا را می توان در فیلسوف معروف قرن هفده اروپا و بنیانگذار فلسفه جدید، رنه دکارت - یافت. همین شباهت میان دو اصل کوجیتوی دکارت و انسان معلق ابن سینا دست مایه آثار و بررسی های تطبیقی فراوانی در میان اندیشمندان غربی و اسلامی شده است. بسیاری از آنها میزان شباهت میان این دو موضوع را به حدی رسانده اند که بر تاثیرپذیری و اقتباس دکارت از ابن سینا نیز تاکید کرده اند. نگارنده مقاله حاضر بر آن است تا با بررسی اجمالی جایگاه این دو نظریه در نظام فلسفی دو فیلسوف مورد نظر و با وارسی مبانی و اهداف آنها به طرح و پاسخ گویی این پرسش بپردازد که تا چه میزان می توان این دو نظریه مشابه را نزدیک و در راستای یکدیگر دانست.