دیوید کاپلان کلمات نمایه ای را به نمایه محض و ضمیر اشاره صحیح تقسیم میکند و معتقد است که در رابطه با دلالت شناسی این کلمات، کلمات نمایه ای محض دارای کاراکتر (معنای لغوی) بوده و در متن است که مدلول (یا محتوای) آن ها تعیین می شود. اما ضمایر اشاره ای صحیح فاقد کاراکتر میباشند و تنها وقتی که در یک متن به کار می روند دارای کاراکتر می شوند به همراه آن متن مدلول خود را معین می کنند. او این نظر اخیر را از فرگه اقتباس کرده است. در نظریه ‹‹ استخوان خالی›› (کنایه از این که مشارالیه کافی است و عمل اشاره را لازم ندارد) هر دو قسم از کلمات نمایه ای دارای کاراکتر مستقل از متن بوده ولی از مولفه های متن، خود مشارالیه می باشد نه عمل اشاره. نی تن سمن اجمالا نظریه اخیر را قبول می کند و برای تمام کلمات نمایه ای کاراکتر مستقل قایل است، اما متن را شامل عمل اشاره می داند نه مشارالیه. به نظر می رسد در میان این سه نظریه، نظریه سمن مویدات شهودی بیشتری داشته باشد و تفسیر بهتر و منطقی تری را از دلالت شناسی کلمات نمایه ای ارایه می دهد.