بسم الله الرحمن الرحیم لله حمد الشاکرین بحکم اشارت مخدوم شمس الحق و الدین صاحب دیوان... کتاب ثمره بطلیموس را به فارسی ترجمه کرده آمد... .
متن يادداشت
... و اینست تمامی کلمات کتاب ثمره و تفسیر آن و در آخر کتاب باین عبارت آورده آید تم کتاب الثمره المسماه بالرومیه انظر و مطا و معناه المائه کلمه و اللاه علم بالصواب.
یادداشتهای مربوط به مشخصات ظاهری اثر
مشخصات ظاهری
نوع خط:
مشخصات ظاهری
نوع کاغذ:
مشخصات ظاهری
تزئینات جلد:
متن يادداشت
نستعلیق.
متن يادداشت
سمرقندی شکری.
متن يادداشت
پارچه چیت گل جقهای که بر ورقی از مشمع کشیده شده.
یادداشتهای مربوط به نسخه موجود
خصوصیات نسخه موجود
1
متن يادداشت
روی برگ نخست سه یادداشت در احکام و نجوم و روی برگ دوم روایتی درباره احکام نجوم. پشت برگ اول شماره یکم نام کتاب «سر المکتوم و در المکتوم» از امام فخر رازی و جامع بیهقی نوشته شده (و شاید نخست در دفتر بوده).
یادداشت منشاء
تملک و سجع مهر
1
تملک و سجع مهر
3
متن يادداشت
تملک محمدحسین منجم هروی و یادداشت انتقال از سید عبدالعزیز خان به میرمحمد عراقی و تملک خواجه بابا پسر خواجه عارف در همین صفحه دیده میشود.
متن يادداشت
مهر بیضی شکل «فاضل خان» نیز در همین صفحه دیده میشود. و نیز مهر دایرهای شکل بزرگی کنار برخی از برگها زده شده که نقش آن خوانا نیست.
یادداشتهای مربوط به نمایه ها، چکیده ها و منابع اثر
يادداشت هاي مربوط به نمايه ها، چکيده ها و منابع
ماخذ فهرست: مجلد پنجم، صفحه ۳۹۴۷-۳۹۵۳.
يادداشت هاي مربوط به نمايه ها، چکيده ها و منابع
نک: دیباچه این شرح و به علم الفلک نالینو...؛ مجلس، ش ۱۶۹، ۲۱۴۵؛ دانشگاه، ۴/ ۸۵۶-۸۵۸ و آثار و احوال خواجه، ۲۳۲. ذریعه، ۱۳/۵ و ۱۳/ ۱۷۱.
یادداشتهای مربوط به خلاصه یا چکیده
متن يادداشت
خواجه این شرح را به نام بهاءالدین جوینی، صاحب دیوان نوشته و در دیباچه از شرح ابوالعباس احمد بن علی اهانی حاسب و احمد بن یوسف مصری یاد کند و گوید پس از تالیف شرح خود بدین دو شرح دست یافتم. در شرح کلمه ۹۸، از کتاب تنکلوشای بابلی در صور نجومی یاد کرده، و در ذیل کلمه ۱۰۰ از اختلاف نسخ «ثمره» در تعداد کلمات و در دیباچه درباره صحه نسبت کتاب ثمره به بطلیموس قلوزی همان نویسنده چهار مقاله (اربع مقالات) در نجوم، سخن گفته است.
متن يادداشت
اینک فهرست کلمهها:
متن يادداشت
۱. الکلمه الاولی (قال) بطلیموس علم النجوم... ترجمه، درین موضع به علم نجوم علم احکام نجوم میخواهد.
متن يادداشت
۲. الکلمه الثانیه و لیس للعالم ان... ترجمه... احساس محسوسات به حصول صورتی یا کیفیتی تواند بود.
متن يادداشت
۳. الکلمه الثالث، فاما الذین یحدون... ترجمه در علم حکمت تقریر کردهاند که انسان مرکب است از جوهر مجرد که آن را نفس ناطقه میخوانند.
متن يادداشت
۴. الکلمه د، اذا طلب المختار الافضل... ترجمه مختار و مطبوع متقابلانند مختار کسی بود که بر فعل و ترکیب کاری یا بر دو فعل متقابل مانند عدل و جور قادر باشد.
متن يادداشت
۵. الکلمه ه، المطبوع علی الشیء هو الذی یوجد فی دلیل... ترجمه از آنچه در بیشتر گفت معلوم شد که بعضی مردمان مطبوعاند یعنی مجبولاند بر معرفت غیر و بعضی غیر مطبوعاند که با اکتساب و توجه ارادی به آن مرتبه میرسند.
متن يادداشت
۶. الکلمه السادس النفس المطبوعه... ترجمه و ثوانی نجوم احداث هوا را گویند که در آثار علوی یاد کردهاند.
متن يادداشت
۷. الکلمه السابع، قد یقدر النجم علی دفع کثیر... ترجمه پیش از این گفته آمد که فعل تمام نشد الا به فاعل که تاثیر کند و قابل که متاثر شود.
متن يادداشت
۸. الکلمه الثامنه، انما ینتفع بالاختیار... ترجمه هر طالع که همه دلایل او مسعود و قوی بود آن کس را که صاحب ان طالع بود نظری نبود در همه سعادات و خیرات.
متن يادداشت
۹. الکلمه ط، لیس یصل الی الحکم علی تمزیج الکواکب... ترجمه همچنان که عناصر را که کیفیت متضاد است چون ممتزج شوند کیفیتی از ایشان حادث شود.
متن يادداشت
۱۰. الکلمه ی، النفس الحکیمه تعین الفعل الفلکی... ترجمه در کلمه هفتم بیان کرد که منجم دفع بسیار کواکب تواند کرد به حسب تصرف در قوابل اینجا بیان میکند که نفس حکیم.
متن يادداشت
۱۱. الکلمه یا، بالصوره التی فی عالم الترکیب... ترجمه به صور فلکی چهل و هشت صورت میخواهد که منجمان از ثوابت تصور کردهاند.
متن يادداشت
۱۲. الکلمه یب استخدم النحوس فی الاختیارات... ترجمه، اطبا در ادویه مولمه مخدرات به کار دارند دفع آلام را بر وجهی تا تقارن چیزی که دفع مضرت مخدرات کند و اگرچه مخدرات از سموم شمرند منجم یابد که در اختیارات نحوس به کار دارد.
متن يادداشت
۱۳. الکلمه یج لا یستعمل الاختیار بعد تصحیح الرای... ترجمه، اختیار نشاید کرد الا بعد از آنکه طبقه آن کار که مطلوب باشد از اختیار معلوم کرده باشی.
متن يادداشت
۱۴. الکلمه ید المحبه و المبغضه تعدلان بالفکر عن الاصابه... ترجمه، محبت اقتضای چیزی خواستن کند.
متن يادداشت
۱۵. الکلمه یه اذا وعدت القوه الفلکیه... ترجمه، پیش از این گفته آمد که ثوانی نجوم دلایل سفلی است مانند آثار علوی و غیر آن و اینجا امارت را میخواهد یعنی چون اوضاع فلکی اقتضاء تجدد امری کند.
متن يادداشت
۱۶. الکلمه یو اکثر ما یکون خطاء المنجم، ترجمه، طالع سایل باشد و سابع دلیل مسئول عنه.
متن يادداشت
۱۷. الکلمه یز طوابع اعداء الدوله... ترجمه، در اصطلاح منجمان برج زایل دیگرست.
متن يادداشت
۱۸. الکلمه یح اذا توالت السعود و مواضع الخوف... ترجمه، مواضع خوف در مقابله مواضع امن باشند و سعود مقابل نحوس از تمزیج آن دو به این دو چهار صورت حاصل شود.
متن يادداشت
۱۹. الکلمه یط اختبر طبیعه الشی و عمره و فعله... ترجمه، پیش از آنکه حکم کنی بر چیزی اول طبیعت اصل آن چیز امتحان کن.
۲۱. الکلمه کا من یتناول دواء مسهلا و القمر مع المشتری... ترجمه قمر ینبوع قوت طبیعی باشد و چون با مشتری باشد طبیعت قوی باشد.
متن يادداشت
۲۲. الکلمه کب مس العضو بالحدید و القمر فی برج ذلک العضو... ترجمه، هر عضوی منسوب است به برجی.
متن يادداشت
۲۳. الکلمه کج تناول الدواء المسهل و القمر فی العقرب... ترجمه، بودن قمر در بروج آبی اقتضای حصول رطوبات کند.
متن يادداشت
۲۴. الکلمه کد للباس الجدو مکروهه عملها و استعمالها... ترجمه، مراد از عمل قطع جامه نو است.
متن يادداشت
۲۵. الکلمه که مشاکله القمر فی الموالید... ترجمه، مشاکلت قمر با کواکب نظر قمر بود به کواکب و احترامش به ایشان.
متن يادداشت
۲۶. الکلمه کو کسوف النیران فی اوتاد طوالع الموالید... ترجمه کسوف آفتاب و خسوف ماه اگر در وتدی باشد از اوتاد طالع مولودی.
متن يادداشت
۲۷. الکلمه کز یسیر الدلیل اذا کان فی وسط السماء فی کل بلد بمطالع الفلک... ترجمه- هر دلیل را که خواهند که تسییر کنند دایره عظیمه فرض کنند که به آن دلیل و به دو نقطه شمال و جنوب در افق مولد.
متن يادداشت
۲۸. الکلمه کح اخفی ما یکون الشی عند مجاسده... ترجمه- در این کلمه دلیل غایت خفا و غایت قوت بیان میکند.
متن يادداشت
۲۹. الکلمه کط الزهره تکسب للمولود فی العضو الذی یکون لبرجها... ترجمه هر عضوی منسوب است ببرجی.
متن يادداشت
۳۰. الکلمه ل اذا لم یتفق لک مجاسد القمر لکوکبین. ترجمه- هرگاه که خواهند که حال مرکب از دو امر که دو کوکب بر آن دو امر دال باشد مانند لذتی بروجهی (دلیل)...
متن يادداشت
۳۱. الکلمه لا الکواکب الثابته تعطی العطایا... ترجمه- چون دلایل مولود قوی حال باشند بقوتها ذاتی و عرضی مولود را بلندترین مرتبه از مراتب اهل بیت یا ابناجنس او برسانند.
متن يادداشت
۳۲. الکلمه لب العمل مولوده فی... ترجمه چون طالعها مبدا ملتها و دولتها و جلوس پادشاهان به پادشاهی معلوم باشد هرکس که از ابناء آن ملت و دولت یا از اهل بیت آن پادشاه بود و طالع او مشاکل آن طالع باشد او را در آن ملت و دولت یا در پادشاهی آن پادشاه حظی هرچه تمامتر حاصل شود.
متن يادداشت
۳۳. الکلمه لج اذا انتهی تسییر دلیل دوله الی کوکب لوجب... ترجمه- طالع دولتها دلیلها آن دولت را از ابتدا وقت طالع تسییر کنند.
متن يادداشت
۳۴. الکلمه لد اتفاق الشخصین علی شیء ما یوخذ من دلیل... ترجمه چون خواهند که بدانند که حال مخالفت و موافقت دو شخص در صناعتی یا شغلی یا امری دیگر دلیل آن صناعت.
متن يادداشت
۳۵. الکلمه له المحبه و البغضاء یوخذ ان... ترجمه- مراد آن است که چون موضع شمس یکی به موضع قمر دیگری ناظر باشد.
متن يادداشت
۳۶. الکلمه لو المستولی علی مکان الاجتماع... ترجمه اصل نمودار بطلمیوس که به آن طالع مولود تخمین معدل کنند از این کلمه است.
متن يادداشت
۳۷. الکلمه لزا ذا انتهی کوکب فی ربع من الرباع السنه... ترجمه- یعنی چون کوکبی گرم مزاج در تابستان به برجی رسد که چون آفتاب به آن برج رسد هواگرم شود آن تابستان گرمتر از معمول باشد.
متن يادداشت
۳۸. الکلمه لح استخدم الکواکب فی بناء المدن... ترجمه- کواکب ثابته را بیابانی خوانند مانند مردم بیابان نشین.
متن يادداشت
۳۹. الکلمه لط یکاد ان یکون من طالع السنبله... ترجمه- چون صاحب هر خانه دلیل باشد بر سبب مقتضی مدلول آن خانه.
متن يادداشت
۴۰. الکلمه م اذا کان عطارد برجی زحل... ترجمه- عطارد دلیل فهم و سرعت رویت و نطق است و زحل دلیل تعمق در معانی.
متن يادداشت
۴۱. الکلمه ما- سوحال الحادی عشر و صاحبه فی قیام ملک... ترجمه- عاشر طالع جلوس پادشاه دلیل او بود حادی عشر که ثانی عاشر است دلیل وزرا و اعوان و خزاین او.
متن يادداشت
۴۲. الکلمه قب اذا تولت النحوس طالع المولد صاحبه یلتذ بالاشیاء... ترجمه چون نحوس غیر ملایم طبایع اکثر اهل نوعاند پس اگر بر طالع کسی والی شوند و هیچ سعد را در آن موضح حظی نبود و ناظر نباشد لا محاله طبع صاحب طالع مخالف طبایع اکثر اهل نوع باشد.
متن يادداشت
۴۳. الکلمه مج اخدر نجو شه الثامن و صاحبه للخارج و الثانی و صاحبه للداخل ترجمه- بخارج مسافری خواهد و به داخل کسی که دخول بلد یا ساکن کند و چون سابع مسافر را دلیل مقصد باشد.
متن يادداشت
۴۴. الکلمه مد اذا کانت العله و القمر فی البرج الذی کان فیه نحس...
متن يادداشت
ترجمه در مبدا بیماری نگاه کنند تا موضع قمر کجا باشد اگر در موضع نحسی بود از آنچه در طالع اصل.
متن يادداشت
۴۵. الکلمه مه الاجتماع علی الاشیاء المستعمله. ترجمه، اجتماع اشخاص نوع انسان که بروجهی باشد که در طبیعت رخصت باشد و در شریعت و رسم جایز مانند تزویج.
متن يادداشت
۴۶. الکلمه مو اذا کان طالع العلیل علی ضد یصبه مولده ترجمه، بطالع علیل مبداء علت میخواهد و به ضد نصیب طالع تحویل سال و انتها و طالع علت سابع با رابع یا ثامن طالع اصل باشد.
متن يادداشت
۴۷. الکلمه مز کل مولود لایکون طالعه و ادلته فی بروج... ترجمه، چون طالع و موضع صاحب طالع هیلاج بروجهی باشند.
متن يادداشت
۴۸. الکلمه مح، اعظم السعادات فی الموالید... ترجمه، چون کواکب ثابته که بر مزاج سعود باشند.
متن يادداشت
۴۹. الکلمه مط اذا وقع فی مولد نحس مکان سعد... ترجمه این حکم را چهار قسم باشد نحس در مکان نحس.
متن يادداشت
۵۰. الکلمه ن اذاء عاشر طالع الصاحب... ترجمه در این مثالها شاید که منفعت از یک جانب بود چنانکه در مثال اول و دوم هر دو طالع را صاحب از صاحب سادس و عاشر منفعت بود.
متن يادداشت
۵۱. الکلمه نا، اذا کان طالع صاحب عاشر... ترجمه، چون طالع متابع عاشر طالع آن کس بود.
متن يادداشت
۵۲. الکلمه نب لا تغفل عن امر... ترجمه، قرانها که میان کواکب سیاره افتد صد و بیست باشد.
متن يادداشت
۵۳. الکلمه نج موضع القمر فی المولود هو... ترجمه، این معنی که در این کلمه یاد کرده است اصل است.
متن يادداشت
۵۴. الکلمه ند الطوال یکون ادلتهم فی ذری افلاکها، ترجمه، دلیل کوکبی میخواهد که حظ او در طالع مولود بیشتر بود.
متن يادداشت
۵۵. الکلمه نه اذا لم یکن للدوله فی طالع المولود عرض... ترجمه دلیل اگر شمس بود او را عرض نبود و اگر قمر بود یا کوکبی علوی و یا راس و ذنب خود باشند...
متن يادداشت
۵۶. الکلمه نو، کل بناء یتصل ادلته بکوکب تحت الارض فلیس ترتفع. ترجمه در اختیار بنا نهادن این حکم اعتبار باید کرد تا هر بنا که خواهد بلند کنند اتصال دلیل به کوکبی فوق الارض اختیار کنند.
متن يادداشت
۵۷. الکلمه نز ضرر المریخ یقل فی السفینه. ترجمه دلیل صاحب کشتی عاشر و دلیل مال او حادی عشر است.
متن يادداشت
۵۸. الکلمه نح، فی الرابع الاول من السنه و الشهر تمد رطوبات الاجساد... ترجمه ربع اول از ماه یعنی از وقت اجتماع تا رسیدن ماه به ربع آفتاب و ربع اول از سال یعنی از حلول آفتاب به اول حمل یا حلول او به اول سرطان.
متن يادداشت
۵۹. الکلمه نط اذا کان السابع و صاحبه منحوسین... ترجمه این حکم خاص است به طالع وقت سوال از حال بیمار.
متن يادداشت
۶۰. الکلمه س انظر الی موضع القرآن الاصغر من طالع السنه... ترجمه، از قرانات مشتری و زحل اول قران را که در مثلثه ناری افتد قران اکبر خوانند و اول قران را که در مثلثه دیگر افتد.
متن يادداشت
۶۱. الکلمه سا، لا تقص علی غایت ان سئلت عنه... ترجمه، در کلمه دوم رفته است که همچنان که حاسه ادراک صورتی کند که مانند صورت محسوس کسی که حکم کند.
متن يادداشت
۶۲. الکلمه سب، البحارین الصحیحه للاعداء الاوقات... ترجمه، این کلمه مشتمل است بر علت اعتبار ایام بحران در امراض حاده.
متن يادداشت
۶۳. الکلمه سج القمر تخص الجسد بمشابهته ایاه فی التصرف... ترجمه قمر بهمه کواکب پیوندد و هیچ کواکب بدونه پیوندد.
متن يادداشت
۶۴. الکلمه سد اذا جعلت دقیقه الاجتماع مبداء مراکزالبحران... ترجمه در این کلمه به بحران تغیر هوا میخواهد از حالی به حالی همچنان که در امراض گفتهاند.
متن يادداشت
۶۵. الکلمه سه، ینبغی ان ینظر عند اجتماع زحل و المشتری... ترجمه، قرانات ثباتی گفته آمد است در کلمه پنجاه و دوم که بیست و یک باشد از آن جمله یکی قرآن مشتری و زحل باشد.
متن يادداشت
۶۶. الکلمه سو، فی القران الاصغر تفصیل القران الاوسط... ترجمه، حکم قران اعظم واقع در آن قران اوسط باشد که مقتضای دلایل او مناسب دلایل قران اعظم باشد.
متن يادداشت
۶۷. الکلمه سز، اذا... قوه دلیل مسئله... ترجمه کوکبی که در مسئله دلیل حکمی باشد بر معرفت حال او.
متن يادداشت
۶۸. الکلمه سح، لا تقطع بالتسییر وحده دون مفاد عطایا الادله... ترجمه در معرفت عمر مولود تسییر هیلاج کند هر سال یک درجه مطلعی از مطالع افق هیلاج بحسب موضع او.
متن يادداشت
۶۹. الکلمه سط استثن فی کل شی من القضایا... ترجمه در ما تقدم رقت که وقوع حوادث بمجرد اقتضا فاعل تمام نباشد... که تاثیر فاعل را قبول کند اینجا میگوید اگر قابل از قبول تمامی این فاعل عاجز باشد به قدر عجز او از حکمی که کنی استثنا کن.
متن يادداشت
۷۰. الکلمه ع، اذا کان النحس مشرقا دل علی الافه... ترجمه آفت عبارت از مضرتی باشد که به اعضا رسد از خارج.
متن يادداشت
۷۱. الکلمه عا، اذا کان القمر فی مقابله الشمس... ترجمه آفتاب را دلیل چشم راست نهادهاند و قمر را دلیل چشم چپ.
متن يادداشت
۷۲. الکلمه عب، اصحاب الصرع هم الدین... ترجمه به سبب آنکه قمر دلیل جسدست و عطارد دلیل عقل و دانش و کیاست.
متن يادداشت
۷۳. الکلمه عج، فی موالید الرجال اذا کان النیران فی بروج مذکره... ترجمه چون در موالید مردان شمس قمر از بروج مذکر و یا در ربعها مذکر باشند آن مرد در رجلیت تمام باشد.
متن يادداشت
۷۴. الکلمه عد، من ارباب مثلثات الطالع یتبین التربیه و من ارباب مثلثات... ترجمه مدت تربیت قمر چهار سال باشد از ابتداء وقت ولادت.
متن يادداشت
۷۵. الکلمه عه، اذا کان المریخ مجاسدا لراس الغول... ترجمه راس الغول کوکبی نحس است بر مزاج مریخ.
متن يادداشت
۷۶. الکلمه عو، اذا کان المریخ فی الطالع کان بوجه المولود اثر... ترجمه مریخ دلیل قطع و جرح باشد.
متن يادداشت
۷۷. الکلمه عز، اذا حاسد المریخ صاحب الطالع فی الاسد... ترجمه اسد از بروج آتشی در دلالت بر آتش.
متن يادداشت
۷۸. الکلمه عح، اذا کان زحل فی وسط... ترجمه زحل در وسط السماء و نیز نوبت در رابع بر مقابله او دلیل.
متن يادداشت
۷۹. الکلمه عط، سیر درجه الطالع لاعراض الجسد... ترجمه از تسییر درجه طالع حالهاء که تن را عارض شود... معلوم شود.
متن يادداشت
۸۰. الکلمه ف، (چند کلمه در اثر وصالی خوانده نمیشود) فی موضع لا یعد فیه... ترجمه، هر کوکب سعد یا نحس که در اصل طالع اقتضاء اثری کرده باشد.
متن يادداشت
۸۱. الکلمه فا، اذا کان المریخ فی الحادی عشر... ترجمه، یازدهم بیت المال عاشر است و مریخ دلیل خیانت.
متن يادداشت
۸۲. الکلمه فب، اذا حاسدت الزهره زحل فی المولود... ترجمه، زهره دلیل مجامعت است و سابع بیت نکاح.
متن يادداشت
۸۳. الکلمه فج، الاوقات یوخذ من سبعه اوجه... ترجمه، هرگاه که طالع اثری از امور اقتضاء حادثه کند و خواهند که بدانند که آن حادثه در کدام وقت واقع شود طریق معرفت آن از هفت نوع است.
متن يادداشت
۸۴. الکلمه فد اذا تکافات الدلایل فی الامر... ترجمه، هرگاه که در طالع سوال یا طالع سائل یا (لطالع) مولودی یا مبداء دیگر دلیل بر حصول مطلوبی و دلیل بر وقت آن مطلوب تکافی شوند.
متن يادداشت
۸۵. الکلمه فه، وقت تقلد العالم دلیل لمابینه... ترجمه از طالع آن وقت که پادشاه عملی به کسی دهد طلب معرفت حالی باید کرد که میان او و آن پادشاه رود.
متن يادداشت
۸۶. الکلمه فو، اذا کان صاحب طالع جلوس عامل المریخ... ترجمه، خانه دویم طالع جلوس عامل خانه مال آن جماعت.
متن يادداشت
۸۷. الکلمه فز، اذا وقع صاحب الطالع الی صاحب الثانی... ترجمه، اتصال صاحب طالع جلوس به صاحب ثانی از نظر دوستی اقتضاء آن کند.
متن يادداشت
۸۸. الکلمه فح، الشمس ینبوع القوه الحیوانیه... ترجمه، ترکیباتی که در عالم کون و فساد موجود باشد و در حیوانی ترکیب اول و دوم موجود باشد.
متن يادداشت
۸۹. الکلمه فط، زمان انتقال البروج فی التحویل من جهه... ترجمه، انتهای شهوری که در سالی سیزده برج باشد حصه یک برج از سال بیست و هشت روز و دو ساعت و هجده دقیقه باشد از یک ساعت به تقریب.
متن يادداشت
۹۰. الکلمه ص، اذا اردنا تسییر سهم... ترجمه، نزدیک بطلیموس و دیگر متقدمان سهم السعاده به روز و شب از تقویم آفتاب تا تقویم ماه گیرند.
متن يادداشت
۹۱. الکلمه صا، اطلب حالی الجد من السابع... ترجمه، جد پدر پدر بود چون رابع دلیل پدر است رابع رابع دلیل جد باشد.
متن يادداشت
۹۲. الکلمه صب، اذا نظر الدلیل (در اثر وصالی خوانده نمیشود)... ترجمه این کلمه در استخراج خبی گفته است و خبی موجودی بود که پوشیده دارند و از او سوال کنند تا از حکم نجوم بگوید.
متن يادداشت
۹۳. الکلمه صج، اخوف الادلآء علی العلیل... ترجمه چون از حال بیمار پرسند دلیل او شناسد.
متن يادداشت
۹۴. الکلمه صد، زحل للعلیل المشرق و الزهره فی الجنوب و الشمال... ترجمه اگر دلیل بیماری زحل بود و او مشرقی بود یا مریخ بود و مغربی بود ضرر او را نحوست کمتر باشد.
متن يادداشت
۹۵. الکلمه صد، لاتقدم علی مشابهه الصور قبل المغرب مشابهه الاوضاع... ترجمه، درمعرفت حال روسا (در اثر وصالی چند کلمه خوانده نمیشود) بر معرفت مقتضاء طبایع دلایل تنها حکم مکن.
متن يادداشت
۹۶. الکلمه صو، اقوی الا دل فی المسئله یدل علی ما فی ضمیر السایل... ترجمه دلیل همان است که در بیشتر گفته آمد یعنی کوکبی که حظ او در طالع و موضع نیز نوبت و سهم السعاده بیشتر باشد.
متن يادداشت
۹۷. الکلمه حز، صاحب الاجتماع و الاستقبال اذا وقع فی اوتاد الحاجه. ترجمه، این کلمه در نسخه احمد بن یوسف و ابوالعباس الاصفهانی که شرح کردهاند کلمه نود ونهم است یعنی بعد از دو کلمه دیگر.
متن يادداشت
۹۸. الکلمه صح، یکاد ان یکون ما یطلع مع کل درجه... ترجمه، در کتاب که منسوب است به تنکلوشاه بابلی آورده است که با هر درجه طلوع کند.
متن يادداشت
۹۹. الکلمه صط، المواضع التی یقع فیها اثر الکسوف... ترجمه، در این کلمه (احکام) بسیار است که در الفاظ مختصر ایراد کردهاند.
متن يادداشت
۱۰۰. الکلمه ق، المستولی علی اوتاد الاجتماع... ترجمه چون مستولی بر اوتاد (در اینجا یک کلمه خوانده نمیشود) و در تربیع آفتاب و ماه قوی حال (خوانده نمیشود) خیر که مدلول مستولی باشد عزیز و کران باشد.
متن يادداشت
۱۰۱. الکلمه قا، النیازک و ذوات الذوایب... ترجمه، ثوانی نجوم آثار علوی باشد و نیازک و ستارگان ذو الذوابه.
متن يادداشت
۱۰۲. الکلمه قب، النیازک یدل علی جفاف الابخره... ترجمه، در کتب آثار علوی گفتهاند که ادخنه که از زمین مرتفع میشود چون از طبقه ز مهریز بگذرد در هواء حاره مشتعل شود.
متن يادداشت
در این نسخه شرح ۱۰۲ کلمه (قب) دیده میشود و در ذیل کلمه ق (۱۰۰) خواجه گوید «در بعضی از نسخهها این کلمه و آنچه بعد از این آید یک کلمه شمردهاند». بنابراین ثمره بطلیموس در برخی از نسخ صد کلمه و در برخی از نسخهها ۱۰۲ کلمه است.