بررسی تطبیقی مفهوم اشراق و جایگاه آن در نظامهای فلسفی افلاطون و ملاصدرا
First Statement of Responsibility
/مریم سلطانی کوهانستانی
.PUBLICATION, DISTRIBUTION, ETC
Name of Publisher, Distributor, etc.
: دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی
PHYSICAL DESCRIPTION
Specific Material Designation and Extent of Item
۲۳۱ص
NOTES PERTAINING TO PUBLICATION, DISTRIBUTION, ETC.
Text of Note
چاپی
DISSERTATION (THESIS) NOTE
Dissertation or thesis details and type of degree
دکترا
Discipline of degree
در رشته فلسفه غرب
Date of degree
۱۳۹۳/۰۵/۲۵
Body granting the degree
تبریز
SUMMARY OR ABSTRACT
Text of Note
به اعتقاد افلاطون، مثل تنها حقایقی هستند که به معنای حقیقی کلمه وجود دارند و اشیا محسوس از آنها بهرهمنداند .در رأس مثل، مثال خیر قرار دارد که به اعتبار قدرت و عظمت از سایر مثل متمایز میشود .افلاطون، با بحث از مثال خیر به عنوان علت فاعلی و غائی جهان و به عنوان منبع اشراق حقیقت بر نفس آدمی، تمامی مراتب ادراکی خیال، عقیده، دیانویا و نوئزیس را، ظهور، حضور و انکشاف اشیا برای فاعل شناسا دانست .بهواسطهی اشراق مثال خیر، در هر مرتبهی ادراک، مرتبهای از واقعیت کشف میشود، سپس آدمی به مرتبهای نائل میشود که به شهود خود مثل و از جمله مثال معرفت میرسد و در آخرین مرحله، به شهود مثال خیر نائل میشود .بنابراین مثال خیر علاوه بر شرط معرفت بودن، متعلق نهائی معرفت هم هست، معرفت به آن از طریق شهود یا تماس بیواسطه است رؤیتی که در آن تمایزی بین عالم و معلوم نیست در این مرتبه از معرفت، عالم و معلوم با هم متحد میشوند و زبان از بیان آنچه عقل دیده است، قاصر است .به باور ملاصدرا، واقعیت هر چیز وجودش است که از طریق آن وجود، آن واقعیت، اثرهای خاص خود را بروز میدهد وجود، شرط معرفت است .وجود علاوه بر شرط معرفت بودن، متعلق نهائی معرفت هم هست .او معتقد است نه ذهن به عنوان جایگاه معقولات و نه جهان به عنوان امر متمثل، هیچکدام به تنهائی ما را به حقیت شی نخواهد رساند زیرا معرفت نه ساختهی ذهن است و نه ساختهی جهان، بلکه معرفت همان اتحاد مدرک با مدرک یا به تعبیر دقیقتر، همان ظهور، حضور و شهود وجود برای فاعل شناسا با اشراق عقل فعال است .عقل فعال با اشراق خود بر نفس، در هر مرتبهای از معرفت، جنبهای از حقیقت را برای او آشکار میسازد، تا اینکه نفس در آخرین مرتبهصی سیر تکاملیاش با عقل فعال متحد میشود اما بالاترین مرتبهصی معرفت، شهود وجودی است که در رأس تمام موجودات است وجودی نورانی که منشأ هر نوری است ذاتش بسیط و حقیقت آن غیر قابل ادراک است .از نگاه افلاطون و ملاصدرا، مادامی که انسان به مقام حضور و شهود نرسد، مسألهصی معرفت حل نخواهد شد .افلاطون با بحث صبهرهمندی اشیا محسوس از مثل، به عنوان تنها حقایقی که از هستی راستین برخوردارند و ملاصدرا با بحث از معرفت به عنوان صنحوهای از وجود، تاحدی بر دوگانگی بین نظام وجودی و معرفتی فائق میآیند .به اعتقاد این دو زمانی که آدمی به بالاترین مرتبهی شناخت رسید، همزمان به بالاترین متعلق آن نیز دست یافته است .معرفت شهودی حقایق، هم به لحاظ وجودی، هم به لحاظ معرفتی، در نظام اخلاقی و سیاسی این دو فیلسوف مطرح میصشود و بالاترین خیر، سعادت و خوشبختی است زیرا عاری از هر شری است و لذت آن لاینقطع است .از نگاه افلاطون و ملاصدرا در هنر نیز نوعی اتصال آدمیان با عالم برین، مطرح است، بر اساس چنین نگاهی به هنر، لازمهصی ایجاد کار هنری نیز شهود حقایق توسط هنرمند خواهد بود .رسالهصی حاضر به بررسی تطبیقی مفهوم اشراق و شهود و جایگاه آن در فلسفهصی افلاطون و ملاصدرا میصپردازد .مطالعات مربوط به نظریهصی صاشراق یا شناخت اشراقی کاری جدید در عرصهصی فلسفی نمیصباشد اما به دلیل عدم توافقی عمومی بین مفسران افلاطون بر سر موضوع اشراق و شهود نزد این فیلسوف و به دلیل وجود برداشتهائی بعضا متضاد برای نشان دادن نوعی شهود در فلسفهی افلاطون و همچنین به دلیل نشان دادن قرابت افلاطون با ملاصدرا - به عنوان یکی از مهمترین فیلسوفان اشراقی- پژوهش حاضر حائز اهمیت است .هدف ما از این پژوهش بررسی تطبیقی مفهوم معرفت اشراقی و شهودی و نقش چنین معرفتی در سایر قسمتهای فلسفهی افلاطون و ملاصدرا است .مطالعهصی ما پژوهشی بوده و به پنج فصل مجزا تقسیم میصشود .در فصل اول، پس از مباحث کلی در زمینهصی موضوع، به صورت اجمالی به بررسی منابع، پرداختهصایم .در فصل دوم پیشینهصی بحث اشراق در برخی از فلاسفهصی ماقبل افلاطون و ملاصدرا مورد بررسی قرار گرفته است .در فصل سوم ماهیت معرفت از نگاه افلاطون و ملاصدرا گزارش شده و سپس اختلافات و اشتراکات آنها مورد بررسی قرار گرفته است .در فصل چهارم که محوریصترین فصل رساله است به بررسی مفهوم اشراق از نگاه افلاطون و ملاصدرا، چگونگی اشراق از نگاه این دو فیلسوف، محدودهصی آن و در واقع به نوعی بررسی تطبیقی بین مفهوم اشراق و شهود افلاطون و ملاصدرا پرداختهصایم .پس از فراغت از جنبهصهای هستیشناختی و معرفتشناختی اشراق در فلسفهی این دو فیلسوف که از یکدیگر جدائیپذیر هم نیستند، در فصل پنجم به جایگاه اشراق در حوزهصهای اخلاق، سیاست و هنر افلاطون و ملاصدرا پرداختهصایم
Text of Note
as the most Illuminative philosophers. Our study is divided into five chapters. In the first chapter we discuss on the topic of Desseration in general, and then comes an account on sources. The background discussion is argued in the second chapter. In the third chapter it has been reported the nature of knowledge according to Plato and Molla Sadra, then have studied their differences and commonalities. Most pivotal chapter of the Desseration which includes comparative study of the concept of Illumination in Plato and Molla Sadra, considering how this Illumination is occuring and what is its field. Studying the ontological and epistemological aspects of Illumination in the philosophies of our philosophers in chapter five argue the intuitions place in Plato and Molla Sadras ethics, politics and aesthetics. Its worth noting that most pivotal sources of this Dissertation on Plato is his complete works in English which edited by John M.Cooper and about Molla Sadra is Molla Sadras philosophical, theological and mystical works. In certain cases, due to the importance of some terms in Plato we have used the Greek Text that has been edited by Ioannes Burnet and is referred as international method -According to Plato the Ideas are the very realities that can literally exist and sensible things are participating in them. The Good is Superior Idea and distinguished from other in dignity and power. Considering The Good as Agent and Final cause of the world and as the Source of Illumination in human, soul Plato held all the degrees of ikasia,opinion,dianoia,noesis are Presence, manifestation and discovery of the known for the knower. Every stage of the Knowledge manifests some part of beings due to the Illumination of The Good, then one will reach to the Intuition of the Ideas themselves, like the Idea of Knowledge and in the last stage reaches to the intuition of The Good. So The Good is both the cause and the ultimate object of Knowledge. Knowledge of The Good is Intellectual vision which the knower and the known is the same and this is indescribable. According to Molla Sadra the Existence is the essenctial reality of things and all the effects of everything are reduced to its Existence, hence Existence is the cause of Knowledge as well as it is the final object of Knowledge. For Sadra neither mind nor world can reach to the truth of object; because knowledge is unification of the knower and the known or indeed knowledge is a manifestation or Presence, and intuition of Existence by the knower because of the Illumination of the Active Intellect. At Every stage of the perception is discovered some part of Truth due to Illumination of The Active Intellect so that in the last stage of the self enrichment, human soul unites with the Active Intellect; but the highest stage of knowledge is the intuition of Existence ,the Superior being which is illuminating by itself and is the source of every light; its Essence is simple and its truth is unperceptable. Plato and Molla Sadra believe that the problem of knowledge will not solve as long as human beings have not access to the stage of Presence and Intuition. Their partial overcome the gap between the systems of knowledge and existence is considerable: Plato by the theory of participation and Molla Sadra by defining knowledge as a mode of existence. For them when one reaches the Superior stage of knowledge he has access to the highest object of knowledge. Intuitive knowledge of truths have both ontological and epistemological sides in Plato and Molla Sadras systems of Ethics and Politics and it is the Supreme happiness and felicity; because it is without evil and its pleasure is permanent. According to Plato and Molla Sadra in the realm of art human beings have a relation with the higher world, which shows the necessity of intuition for the artist. This Desseration is a comparative study on Illumination (and Intuition) and its place in the philosophical systems of Plato and Molla Sadra. The studies for theory of Illumination or Illuminative knowledge not new reaserchs in the field of philosophy; but this Desseration focuses on the lack of consensus among Platos commentators about Illumination (intuition) and sometimes conflicting interpretations on his teachings to indicate some kind of intuition in Platos philosophy. We are going to show that there is proximity between Plato and Molla Sadra