با گسترش روز افزون عرفان و تصوف از قرن سوم هجری و نقش آن در دگرگونی اندیشه و رفتار جامعه اسلامی، عالمان و متفکران و متشرعان پیوسته در نقد و ارزیابی این جریان پویا و پر توان دینی و اجتماعی کوشیده اند. پدیده نوظهور و تامل بر انگیز در این میان، نهضت نیرومند خود انتقادی است که از درون عرفان و تصوف تولد می گیرد و در فرهنگ و تاریخ تفکر بشر کم مانند می نماید.از آنجا که عرفان ساحت باطنی دین است و باطن، حوزهی راز و رازدانی، مسیری لغزنده فراهم می سازد. سرشار لغزش و ریزش. از دیگر سو، باطن را احاطه و اشراف است بر ظاهر. از این رو ولایت و سیادتی را برای سالکان این عرصه به ارمغان می آورد؛ و این خود بر باریکی و برندگی راه می افزاید. با این رویکرد است که نقد تصوف از ابتدا در درون خود اهل تصوف، با شدت و قوت و وسعت به چشم می خورد. تعابیر و مفاهیمی چون (جهله ی صوفیه)، (تشبه به تصوف)، ( صوفیهی حقه و غیر حقه) و (مستصوف) بار آسیب شناسی درونی تصوف را بر دوش می کشدو حکایت دراد از فرهنگ پویای خودباز اندیشی و خود باز کاوی عارفان مسلمان. شیخ آذری از شمار عارفان و اندیشمندانی است که آسیب شناسی درونی تصوف در آثارش، بازتابی گسترده یافته است. پژوهش پیش رو عزم آن دارد تا زوایایی از این ذوق و ذهن و ذکاوت آذری اسفراینی را بپوید و بکاود و پیش نهد