در این مقاله حاضر بر اساس نظریه سه نظریه پرداز ( نظریه بحران اسپریگنز، دیرینه شناسی میشل فوکو و نظریه انحطاط اندیشه سیاسی سید جواد طباطبایی) ، قصد داریم تا مبانی اندیشه سیاسی شیخ آذری را مورد بررسی قرار دهیم. شیخ آذری در هیاهوی جنگ و گریزهای سربداران و لشکریان طغاتیمور در اسفراین و در حدود سالهای ۷۸۲ تا ۷۸۴ ه .ق چشم به جهان گشود. در سال ۷۸۲ همان سالی است که تیمور به دعوت و درخواست پیشوای سربداران خواجه مویدالدین به اسفراین لشکر کشید. بلیه مغولان و حکومت ایلخانان در ایران، دورهای از افول و انحطاط ایرانیان را به همراه آورد. در پایان روزگار ایلخانان و ضعف زوال قدرت آنان، سرزمین ایران، شاهد ظهور دوباره ملوک الطوایفی در عرصه فرمانروایی از یک سو و نهضتهای مردمی و انقلابی با ماهیتی ضد دولتی از سوی دیگر شد. نهضت سربداران جلوه ای از روح مردم به تنگ آمده از اوضاع بود. بررسی نشان می دهد که بحران سیاسی جامعه ایران در دوره تیموریان از سوی شیخ آذری مورد بررسی قرار نگرفته است. در آثار ایشان واقعیت اجتماعی و انحطاط جامعه اسلامی به لحاظ نظری مورد تحلیل واقع نمی شود. بنابراین می توان گفت که اندیشه سیاسی شیخ آذری تحت تاثیر بلایای این دوره، به لحاظ سیاسی کاملا در غفلت قرار دارد. آسیب شناسی شیخ آذری از اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران خویش تنها در کتاب جواهر الاسرار بیان می گردد که درباره تصوف و شطحیات و عرفان های کاذب است که وی نسخهای نیز برای حل این مشکلات ارائه می دهد