بخشهای مرکزی سلسله جبال زاگرس با مرکزیت لرستان هسته جغرافیایی جداگانهای نسبت به سلسله جبال البرز و مخصوصا با دامنه شمالی آن (گیلان و مازندران) محسوب می شوند، لیکن این دو منطقه از نقطه نظر کوهستانهای دارای مراتع گستردهتر و فراوان بودن منابع آبی بیش از هر جای دیگر ایران به هم شبیه میباشند و این مسئله شاید خود دلیلی بر شباهتهای اسکان و همگونی آثار در دورههای تاریخی مورد نظر باشد. بررسیهای بعمل آمده بر روی کل اشیاء مکشوفه دورههای متعدد حاکی از آن است که یک جور همگونی ناخواسته (بدلیل رعایت جنبههای کارایی دادن به اشیاء) و همگونی خواسته (بدلیل وجود ارتباطات قومی و تجاری) بر روی آثار دو منطقه دیده میشود که این مسئله حتی در دوره مورد نظر ما و در ایران هم فراوان به چشم میخوردمثلا مشابهتهای بین یافتههای عصر آهن گیلان با یافتههای محوطههای قیطریه تهران و حسنلو آذربایجان نمیتواند بدور از مراودات فرهنگی و تجاری بوده باشد. در منطقه زاگرس و مناطق شمالی کوههای البرز به غیر از مشابهت آنها از نظر عدم پیدایش اسکانهای متمرکز (نظیر آن چیزی که در لایه عصر آهن سگز آباد مشاهده شده است) بین گروه صنایع موسوم به مفرغ لرستان با صنایعی که بعضا از گورستانهای اواخر عصر مفرغ و عصر آهن گیلان بدست آمده است، یکجور ویژگیهای مشابه خودنمایی میکند که از دیدگاه باستانشناسی این پیامد نمیتواند اتفاقی بوده باشد. این تشابهات بیشتر در گروه اشیاء جنگی شامل دشنهها، خنجرها، سرنیزهها و در مقایسه با اشیاء بزمی و تزئینی به چشم میخوردو تشابه شکلی و فرم انحنا و نحوه میخ و پرچ کردن آن ابزارها بحدی است که در بسیاری از موارد تقسیمبندی اشیای دو منطقه را با مشکل مواجه میکند، البته خود استفاده بیشتر از قلز مفرغ و ساخت شمایلهای استلیز شدهی انسان و حیوان به حد فراوان در هر دو منطقه از نظر شباهتهای رفتاری و عقدیتی مردمان دو منطقهی مورد بررسی میباشد. مفرغ لرستان در در مقایسه با صنایع فلزی گیلان علیرغم مشابهتهای ساختاری و تامل بر انگیز در عین حال هر کدام دارای یکسری ویژگیهای بومی و منطقهای میباشند، مثلا استفاده فروانتر از فلز طلادر ساخت صنایع آن دوران گیلان، ساخت پیکرکهای گاو کوهاندار و ساخت شمشیرهای مرصع در منطقه گیلان که در نقطه مقابل در منطقه زاگرس (لرستان) وضع بدین گونه نبوده است