پژوهشهای باستان شناختی دشت قزوین هر چند دیرتر از مناطق غرب و جنوب غرب ایران شروع شد، نتایج آن به دلایلی چند از جمله نزدیکی به پایتخت، تمرکز کاوشهای آموزشی دانشگاه تهران در این منطقه و اهمیت یافتههای باستانشناختی آن در سالهای اختیر مورد توجه خاص محافل باستانشناختی کشور بوده است. در سالهای اخیر تداوم فعالیتهای میدانی دانشگاه تهران و نیز بررسی های جدید در محوطههایی چون چهاربنه، ابراهیم آباد ( هزار جلفا) و اسماعیل آباد ضمن افزایش حجم اطلاعات و دادههای باستان شناختی حتی به پیشنهاد تغییراتی در جدول گاهنماری بخشهای غربی فلات مرکزی انجامید. تمرکز مطالعات باستانشناختی بر بخشهای خاصی از دشت قزوین و کم توجهی به دیگر منطق از جمله ارتفاعات دامنههای جنوبی البرز و نیز بخشهای غربی دشت، نوعی خلا مطالعاتی ایجاد کرده بود. لیکن خوشبختانه در سالهای اخیر و در نتیجه بررسیهای باستان شناختی در مناطقی چون آبیک و تاکستان و بوئین زهرا و اشتهارد و نیز کاوش و لایهنگاری و گمانهزنی در محوطههایی چون نرگه، مرزا، شیزر، ضمن کشف و معرفی شواهدی از حصور بشر در منطقه از حدود عصر پارینه سنگی میانی تا قرون متاخر اسلامی اطلاعات ارزشمندی در خصوص وضعیت فرهنگی منطقه در عصر پارینه سنگی و مفرغ و آهن و تاریخی به دست آمد که بر اساس آن تغییرات اساسی در جدول گاهنگاری تطور فرهنگهای منطقه لازم بود. در سالهای آینده لازم است ضمن تداوم فعالیتهای میدانی بخش مرکزی دشت، توجه بیشتری به مناطق کمتر شناخته شده و از نظر زمانی نیز به وضعیت فرهنگی در دوران پارینه سنگی و مفرغ و تاریخی بشود.