کتاب حاضر روايتي داستانگونه از مقاطع مختلف زندگي شهيد بزرگوار علي صيادشيرازي است. اين کتاب با بازسازي موقعيت به شهادت رسيدن ايشان آغاز مي شود و در بخشهاي بعدي به وقايع کردستان و برکنار شدن ايشان از فرماندهي منطقه غرب پيش از آغاز جنگ تحميلي مي پردازد. سپس روايت خود را با عملياتهاي متعدد جنگ ايران و عراق ادامه مي دهد. کتاب با روايتي از عمليات بيت المقدس پايان مي گيرد. در بخشي از کتاب مي خوانيم: هواپيما در فرودگاه مهرآباد تهران بر زمين نشست. صياد و تعدادي از فرماندهان و همرزمانش از مسافرين آن هواپيما بودند. مستقيم به ساختمان رياست جمهوري رفتند. اما در آنجا صياد با ديدن برخوردهاي سرد و پر از تحقير و توهين، خيلي چيزها فهميد. صياد بيشتر بابت بي حرمتي هايي که به محمد بروجردي و ناصر کاظمي و سرگرد خرسندي و اميني و همرزمانش مي شد، ناراحت شد. رجائي به گرمي به استقبالشان آمد. صياد را کنار کشيد و آرام گفت: جو بر عليه شماست. رئيس جمهور را با دادن گزارش هاي غلط و پر از حسادت عليه تو و همرزمانت تحريک کرده اند.