آیا نظریه کثرت گرایی جان هیک در تبیین تنوع دینی سازگاری و کفایت دارد؟ در برابر مسأله تنوع دینی تبیینهای متفاوتی با تقریرهای مختلف مطرح شده است (طبیعت گرایی، مذهب گرایی (انحصار گرایی / شمول گرایی)، کثرت گرایی، نسبیت گرایی) در این میان کثرت گرایی به روایت جان هیک از نظریات پر مناقشه چند دهه اخیر بوده است. او به پیروی از کانت، با رهیافتی معرفت شناسانه، حقیقت دینی را به دو سطح نومنی و فنومنی تفکیک می کند و سپس معرفت شناسی کانتیِ ادراکِ حسی را در باب تجربه دینی بکار می گیرد بدین مضمون که: حق فی نفسه (Real) در حضور جهانی اش در آگاهی ما ظاهر می شود (و بدین نحوه تجربه می شود). چنین تجربه ای بسته به مفاهیم و مقولات دینی که در دو دسته شخصی و غیر شخصی واسطه این تجربه می باشد، گستره متنوعی از تجارب را به بار می آورد. طبق این فرضیه واقعیت حق فی نفسه فراتر از گستره مفاهیم انسانی است (در باب آن شاید تنها بتوان مفاهیم صوری محض را بکار برد) هیک ثمره اخلاقی چنین تجربه ای را تحول شخصیت انسان از خود محوری به حق محوری می داند (و این یعنی نجات) مسأله تعارض مدعیات صدق طبق این فرضیه اینگونه حل می شود که اینها در باب جلوه های مختلف از حق اند و لذا هر یک از آنها در نحوه های حیات خاصی مطرح اند و در همان انحاء نیز ارزیابی می گردند (این به معنای مقایسه نا پذیری ادیان و نسبی گرایی نیست). برای تحلیل نظر هیک، تقریر پیچیده و فلسفی پیتر برن مطرح می شود. این تحیل با تکیه بر نوعی نظریه ارجاعی علّی _ توصیفی، لیبرالیسم معرفت شناختی (معرفت شناسی تدرج گرا، خطا پذیر انگار و رئالیسم ارجاعی (رئالیسم مبتنی بر ارجاع نه صدق نظریه)، نظریه پلورالیستی در باب حقیقت دینی پیشنهاد می کند که بر اساس آن یک واقعیت متعالی با وجهه های مختلف وجود دارد که ادیان گزارشهای استعاری ناقصی از آن بدست می دهند به نحوی که هیچ یک نمی تواند هنجاری برای بقیه به شمار آید. بنابراین نوعی تساوی معرفت شناختی نجات شناختی بین ادیان برقرار است. به نظر می رسد روایت هیک سازگاری لازم را ندارد یعنی معرفت شناسی کانتی مورد استفاده او در تحلیل تجربه دینی با تعهد هستی شناسی رئالیسم او سازگار نیست؛ از سوی دیگر کفایت تبیینی را داراست بدین معنا که تفاوتهای سنن دینی را به خوبی توضیح می دهد. در مقابل روایت پیتر برن هم سازگاری لازم و هم کفایت تبیینی را دارا می باشد و از این حیث بر نظریه هیک برتری دارد.