بنیانهای فکری مولانا و حکیم سبزواری در عرفان و حکمت
First Statement of Responsibility
حسین بهروان
SUMMARY OR ABSTRACT
Text of Note
عرفان معرفتی است مبتنی بر حالتی روحانی و توصیف ناپذیر که در آن حالت ، انسان ارتباط مستقیم با وجود مطلق یافته است که ذات مطلق را به مدد ذوق و وجدان درک می نماید.عرفان اسلامی به معنای واقعی که موسس آن شریعت محمدی است همان سیر و سلوک به حق است و از طریق عقل نظری «علم الیقین» و عقل عملی و تنویر روح «عین الیقین» و «حق الیقین» حاصل می شود. مآخذ مبانی عرفان اسلامی ، کتاب الهی و احادیث صادر از مقام معصوم (ع) است.عرفان مولانا جلال الدین رومی (م 604 و 672) بر پایه وحدت وجود و عشق الهی بنیان شده است. او قائل به وحدت وجود و موجود و وحدت در کثرت است. او می گوید : حیات و هستی جمیع موجودات قائم به عشق است و جذبه عشق و عاشقی در سراسر عالم وجود جاری و ساری است.حکیم سبزواری (م 1212 و 1289) قائل به وحدت وجود است و تحت تاثیر ابن عربی و مولانا بوده است و شرحی بر مثنوی دارد و از این شرح تسلط حکیم بر اقوال عرفا و اخبار و آیات و احادیث که در کتب اهل تحقیق در سیر و سلوک به آنها استدلال و استشهاد شده است ظاهر می گردد.مولانا با استفاده از عرفان نظری و وحدت وجود و عرفان عملی و به شیوه کشف و شهود ، هستی را تفسیر می کند. او برای عقل معانی مختلف قائل است :1-عقل ممدوح 2-عقل مذموم 3-عقل جزوی 4-عقل کلی البته مولانا عقل بحثی فلسفی را ناچیز دانسته و آن را انکار می کند.مولانا و حکیم سبزواری : در عرفان نظری هر دو وحدت وجود و عشق الهی و انسان کامل را مبنا قرار می دهند و از شیوه ذوق و شهود استفاده می نمایند. در حکمت هم از وحدت وجود استفاده می کنند و هم از شیوه کشف و شهود بهره می برند.اما تفسیر این دو از وحدت وجود متفاوت است. حکیم سبزواری از استدلال و عقل فلسفی نیز استفاده می کند ولی مولانا آن را ناچیز می داند.