یکی از مسایل مهم در فلسفه دین مساله خدا، اوصاف الهی و براهین خداشناسی یا ادله اثبات ذات باری است. از نظر تاریخی، اختلاف نظر چشم گیری در باب چیستی خدا وجود داشته است، به گونه ای که آرا و نظرات فلاسفه و دانشمندان در باب مفهوم خدا متنوع و گاه متضاد بوده است. انسان جدید، با تصمیم بر تغییر جهان، به علوم تجربی روی آورد؛ که یکی از آثار آن ظهور اندیشه متفاوت از خدا بود. محوریت گرایش معرفت شناختی در فلسفه جدید و نگاه به عالم از منظر «فاعل شناسا» و تبیین عالم در چارچوب «متعلق شناسایی» و غلبه اندیشه هایی که اهمیت را به فاعل شناسا دادند نوع نگرش انسان جدید را به خداوند تحت تاثیر قرار داد. این همه، نفی یا اثبات خداوند وابستگی تام به برداشتش از خدا داشته است.خدای دکارت متناسب با جهان مکانیکی اوست که در آن هر چیزی را می توان از طریق خواص و صفات هندسی مکان و قوانین فیزیکی حرکت تبیین کرد؛ نه متناسب با خدای مسیحی. خدای اسپینوزا موجودی مطلقا نامتناهی یا جوهری است که علت خویش است؛ زیرا ماهیتش اقتضای وجودش را می کند. پس فاعلی بالطبع است که عالم بالضروره از او ناشی شده است. خدای لایب نیتس همچون ساعت ساز لاهوتی است که به حکم ضرورت اخلاقی مجبور است بهترین جهان ممکن را خلق کند؛ اما خدای مورد نظر کانت شناختنی نیست و نیاز به اثبات با عقل نظری ندارد. کانت خدا را به عنوان ضامن نظام اخلاقی معرفی می کند و بر آن می شود که حیات اخلاقی، وجود خدا را به عنوان اصل موضوع می پذیرد.در این مقاله، ابتدا کوشیده ایم تا تفاوت مفهوم سازی از خدا را در دو جهان بینی قرون وسطی و دوره جدید که ناشی از نگرش متفکران به عالم طبیعت است، نشان دهیم. سپس به مساله خدا در فلسفه دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس و کانت پرداخته ایم و با بیان مفهوم سازی آنان از خدا، روی آورد آنان را به برهان وجودی در سه محور اثبات، تقویت و رد بیان کرده ایم.