عرفان اسلامی و عرفان هندویی، هر چند از دو مکتب کاملا متفاوت سرچشمه گرفته و در طی زمان به باروبر نشسته اند، اما از آنجا که اساسا عرفان- قطع نظر از اینکه به کدام مکتب و سرزمین تعلق داشته باشد- ریشه در باطن حق جوی آدمی دارد و عارفان در جست وجوی حقیقتی واحد بوده اند، از این رو در این دو عرفان ظاهرا بیگانه از هم، نیز وجوه مشترک فراوانی به چشم می خورد که حکایت از انس و الفت باطنی آنها می کند. در این مقاله کوشش شده است تا این وجوه مشترک در بعد جهان شناسی نمایانده شود، هر چند باید اعتراف کرد که مبانی عرفان ناشی از دین مبین اسلام، به دلیل وحیانی بودن و نیز خاتمیت این دین، به مراتب از اصالت، اتقان و انسجام بیشتری نسبت به عرفان های دیگر و از جمله عرفان هندویی برخوردار است.