آنچه قابلیت مقایسه آرای کرکگور و غزالی را فراهم می سازد، رویکرد معترضانه این دو الهی دان به تفسیر رایج از دین، و به طور خاص، به مساله معقولیت باور دینی است. مخالفت کرکگور با نظام های فلسفی پیش از خود، خصوصا نظام هگلی مشهور است. دغدغه او، بیشتر متوجه تاثیر نامطلوب این نظام ها بر فهم زمانه از دین است. او، در مواجهه با مساله عقل و ایمان، با تکیه بر مبانی فلسفه وجودی خود، به ویژه این همانی حقیقت و انفسیت، جانب ایمان را می گیرد. او تمام تلاش هایی را که سعی در معقول نشان دادن باورهای دینی و کشاندن دین به حوزه پژوهش های آفاقی دارند، بی حاصل و حتی مضر به حال دین و دین داری می داند. لذا می توان کرکگور را یک ایمان گرای افراطی دانست.اما رویکرد غزالی به مساله عقل و ایمان، تقریبا با بسیاری از نظریه های توجیه قابل تطبیق است. او، گاه یک عقل گرا، حتی در حوزه تصوف، است، و گاه چنان جانب ایمان را می گیرد که صرف تصدیق جازم را در حصول ایمان نجات بخش می داند. نگاه او، ناشی از توجه خاص به تفاوت میان آدمیان است. او برای انسان ها مراتبی قایل است که هر فرد از هر مرتبه، با توجه به ظرفیت و شاکله وجودی خود، طریقی را برای رسیدن به ایمان و باور دینی برمی گزیند. ازاین رو، ایمان عوام را به همان اندازه معقول و نجات بخش می داند که ایمان اهل فلسفه و تصوف چنان است.