به تعبیر مولانا روح انسان که از عالم خویش به دور افتاده و در زندان تن محبوس گشته و مانند نی در شوق رجوع بدان عالم در این قفس ناله و شکایت آغاز کرده است وی می گوید آن همه زیبایی که در تن دیده می شود به خاطر انعکاسی است که روح در او ایجاد می کند وقتی روح از تن جدا می شود تن تباه می گردد و بوی گندش همه جا را فرا می گیرد. پس جان مجرد است و نقص ونیاز و آفت بدان راه ندارد.روح در آغاز وجودش روحانی و پاک بوده وچون به کالبد عنصری تعلق یافته رنگ جسمانی پیدا کرده است. نفس هر لحظه رنگ عوض می کند وگاه نفس اماره وگاه به نام لوامه و مطمئنه و... خوانده می شود ولی روح لطیفه ای ازلی که جایگاه علوم و وحی و الهام باشد و از جنس ملائکه و جدا از جسم می باشد.
TOPICAL NAME USED AS SUBJECT
Entry Element
جسم;انسان;روح;مولانا;قفس تن;محبوس (زندانی);
Topical Subdivision
عالم اصغر;حقیقت روح;روح انسانی;مفهوم نی;روح در مثنوی;مزبله;سفرهای روح;سیرتکاملی روح;ارتباط عشق با روح;